در سه سال گذشته رویدادهای بزرگی جهان را به لرزه درآوردهاند، از همهگیری کرونا گرفته تا جنگ اوکراین. این رویدادها چهره نظم جهانی را تغییر دادهاند.
به گزارش هاژه ، روزنامه اکسپرس در مطلبی نوشته است: "دوباره بوی جنگ سرد به مشام میرسد و وضعیت در منطقه هند-آرام و دریای چین جنوبی نمونههایی از مناقشه در حال رشد قدرتهای رقیب است.
با سقوط پرده آهنین و فروپاشی شوروی، آمریکا به سرعت جایگاه هژمونی قدرت جهانی را پر کرد و حوزههای نفوذ سابق را که زمانی از آن مناطق حمایت میکردند، از بین برد. واشنگتن در لباس توسعه دموکراسی، جای خود را در این کشورهای نوظهور محکم کرد. قدرتی که واشنگتن به دست آورد باعث شد تا دلار آمریکا سریعا به بهترین ارز خارجی تبدیل شود و به آمریکا این امکان را داد که به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان، فاصلهاش را با رقبایش افزایش دهد.
اما جنگ در عراق و افغانستان موجب بروز تغییر در آمریکا شد و بازیگران غیردولتی خشونتطلبی ظهور کردند که ترس و وحشت را با خود به آمریکا و دیگر کشورهای جهان بردند. دوره فعالیت دونالد ترامپ، رئیسجمهوری سابق آمریکا نیز رویکرد بسیاری از قدرتهای نوظهور در قبال آمریکا را تغییر داد؛ بسیاری از کشورهای غیرمتحد فاصله خود با واشنگتن را بیشتر کردند، چه آگاهانه و با برنامه و چه به دلیل عدم اعتماد.
امروز شکی نیست که آمریکا هنوز موضع خود را به عنوان بزرگترین اقتصاد و بزرگترین قدرت نظامی جهان حفظ کرده است، اما کارشناسان باور دارند که تغییراتی در حال وقوع است و قدرتهای نوظهور در حال رشد، دارند ردهبندی قدرت را تغییر میدهند.
چین
ماه گذشته میلادی، کریستوفر رای، رئیس پلیس فدرال آمریکا و کن مککالوم، رئیس سرویسهای امنیتی انگلیس در سازمان اطلاعات داخلی انگلیس (امآی۵) حاضر شده و هشدار دادند که چین بزرگترین تهدید علیه امنیت کشورهای غربی است.
رئیس افبیآی گفت: ما دائما میبنیم که چین بزرگترین تهدید بلندمدت علیه امنیت اقتصادی و ملی ماست و منظورم از «ما» آمریکا، انگلیس و متحدانمان در سرتاسر اروپا و دیگر نقاط جهان است.
مککالم هم گفت که تحقیقات امآی۵ درباره چین نسبت به چهار سال گذشته، پنج برابر شده و قرار است باز هم بیشتر شود تا با اقداماتی که «در جنبههای بسیاری از زندگی ملی ما رسوخ میکند» مقابله کند.
علاوه بر این، اقتصاد چین با سرعت زیادی در حال رشد است و کارشناسان تخمین میزنند که ممکن است تا سال ۲۰۲۴ به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شود. فعالیتها و قدرت چین در منطقه «آسیا-اقیانوس آرام» لرزه بر اندام کریدورهای قدرت در آمریکا میاندازد.
اعمال قانون امنیتی جدید در هنگکنگ میتواند تسریعکننده روندی مشابه در مورد تایوان باشد، جزیرهای خودگردان که چین آن را بخشی از خاک خود دانسته و احتمال حمله نظامی برای پس گرفتنش را رد نمیکند.
واشنگتن از دیرباز حامی تایوان بوده، اما هنوز این جزیره را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت نشناخته است، زیرا نگران واکنش شدید دیپلماتیک و حتی نظامی چین است.
علاوه بر تایوان، یکی دیگر از مشکلات چین حضور فزایندهاش در دریای چین جنوبی و منطقه هند-آرام است. پکن در حال ایجاد روابط دوجانبه با کشورهای جزیرهاین منطقه یوده و واشنگتن را بر آن داشته تا اقدامات مشابهی انجام دهد، اقداماتی که تحلیلگران چین معتقدند دیر انجام شده و ناچیز هستند.
شکی نیست که چین ابرقدرت بعدی جهان است و احتمالا نظم جهانی را به دو قطب مقابل هم تقسیم خواهد کرد، وضعیتی که از زمان تقابل آمریکا و شوروی در جنگ سرد مشاهده نشده است.
با این حال، دیگر قدرتهای در حال رشد هم ممکن است توازن قدرت را تغییر دهند.
روسیه
با فروپاشی شوروی، جهان شاهد ناپدید شدن حوزههای نفوذ آن بود که به افزایش سریع مناقشات درونی کشورها منجر شد، مناقشههایی که سالها بود که از آنها خبری نبود.
در سالهای پس از جنگ سرد، واشنگتن و مسکو مقابله چندانی نداشتند، حداقل نسبت به مقیاس عظیم جنگ سرد. اما با روی کاری آمدن دونالد ترامپ - که بسیاری میگویند با کمک پروپاگاندای روسیه روی کار آمد - این تقابل بالا گرفت.
ترامپ تا آنجا پیش رفت که حتی ضرورت وجود ناتو را زیر سوال برد، خصوصا با توجه به میزان بودجهای که آمریکا به آن اختصاص میدهد.
موضع ترامپ باعث شد تا کشورهای کوچکتر عضو ناتو دست به جیب شده و بودجههای دفاعی خود را افزایش دهند و این وضعیت با آغاز حمله روسیه به اوکراین شتاب گرفت.
اجتناب آمریکا از گذر کردن از خط قرمزهای ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه در عضویت اوکراین در ناتو - که برخی آن را نشانه ضعف میدانند - نشان از تغییر اولویتها و تواناییها دارد.
بر اساس ماده پنجم پیمان آتلانتیک شمالی، حمله به یکی از کشورهای ناتو، به معنای حمله به تمامی این کشورها تلقی شده و دیگر کشورها وظیفه دارند که از کشور هدف قرار گرفته حمایت کنند. با توجه به این ماده، درک اینکه چرا واشنگتن میخواهد از مناقشهای با یک ابرقدرت هستهای مانند روسیه اجتناب کند، کار سختی نیست.
با در نظر گرفتن موارد فوقالذکر، واشنگتن حق دارد که از اعمال «قدرت سخت» اجتناب کند، اما قدرت سخت که تنها ابزار در دسترس کاخ سفید نیست! جای تعجب دارد که چرا آمریکا از اعمال «قدرت نرم» در قبال دیپلماسی هم خودداری میکند. این هم نشانهای دیگر از این است که شاید واشنگتن دیگر از قدرت نفوذ سابق برخوردار نیست.
خاورمیانه
خاورمیانه همواره آتش زیر خاکستر مناقشه میان غرب و شرق بوده است.
دو جنگ در عراق، تنشهای فزاینده بر سر برنامه هستهای ایران، مسائل امنیتی جاری در خلیج فارس - به عنوان یکی از خطوط اصلی تامینکننده سوخت - مناقشه مداوم میان فلسطین و اسرائیل و جنگ عربستان و یمن از مسائلی هستند که این منطقه را شدیدا ناپایدار کردهاند.
دو کشور این منطقه شاهد خروج اجباری آمریکا یا کاهش حضورش در آنها بودهاند، افغانستان شاهد خروج دائمی آمریکا بود و عراق اکنون شاهد عملیاتهای حداقلی نیروها و مقامات آمریکایی است.
روابط دیپلماتیک آمریکا هم آسیب دیده است. با خروج دونالد ترامپ از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) و ناتوانی دولت جو بایدن در بازگشت به این معاهده، ایران به آمریکا بیاعتمادتر شده است.
اسلامآباد هم دخالت آمریکا در پاکستان را به چالش کشیده و عمران خان، نخستوزیر برکنار شده این کشور آمریکا را مسئول کنار گذاشته شدن خود از قدرت میداند.
همزمان با خروج آمریکا از این منطه و ایجاد خلاءهای قدرت، این فرصتهای خالی به سرعت توسط قدرتهای نوظهور منطقه پر میشوند، از جمله با ابتکار کمربند و جاده چین که نشان میدهد وعدههای اقتصادی - هرچند با دریافت سود سنگین پکن - میتواند درهایی را باز کند که به روی آمریکا بسته بود.
سفر پیشروی شی جینپینگ، رئیسجمهوری چین به عربستان سعودی هم موجب نگرانی آمریکاست، زیرا قطعا یکی از موارد توجه پکن، نفت عربستان خواهد بود و به ریاض وعده کمک در پروژههای بروزرسانی پیشروی عربستان خواهد داد.
از نظر مالی، هرنوع قراردادی میان چین و عربستان سعودی ممکن است از دلار فاصله گرفته و به سمت رمز ارز «یوان» حرکت کند، زیرا چین به دنبال تقویت این ارز دیجیتال خود است، اقدامی که یکی دیگر از اهرمهای قدرت آمریکا را از اختیارش خارج میکند.
اینکه این تغییر قابل اجتناب بود یا نه، هنوز مورد بحث است، اما قطعا وقایع جهانی تسریعکننده شکلگیری وضعیت کنونی هستند.
در مواقع بحران، رهبری کلید حفظ قدرت است و میتوان گفت که بایدن از قدرت و شهرتی که برخی از پیشینیانش داشتند، بیبهره است.
با این حال، به قدرت رسیدن کار سختی نیست، این در قدرت ماندن است که دشوار است. برای بایدن، شاید دوره فعالیتش در کاخ سفید اوج قدرت آمریکا باشد، زیرا رقبای جهانی جدیدی در حال قدرت گرفتن هستند که به راحتی در حال قدرتگیری هستند و همگی هدف مشابهی دارند."