تاریخ: ۱۴۰۱/۴/۹
شاید!

شاید باری دیگر و باز هم باری دیگر و بارهای دیگری هم همین معنا را دهد که خود را و شاید شایدی دیگر را بر خود و بودن در این فرصتِ قلیل را این امکان و معنا را نباشد که موجود بودن در یک عالمِ این چنینی را در خود تجربه کردن و ذهن و آفرینش نگنجد ،بسا چگونه آمدن و بودن و ماندن و رفتن در این شاید بزرگ و فرصت به نام زمان گویی رنجیست برای درک کردن این سرگشتی و راز بزرگ و تکرارهای شایددار که شاید یک معنا و یا یک هدف سنگین را برای دردِ بزرگ بودن در این شاید متصور شد.

و برای این رازِ دردناکِ شاید،آدمی بهترین گزینه برای پذیرشِ سنگینی گذر از این رنجِ بودن در این شایدِ بی ابتدا و بی انتها و زمانِ همچنان نامتعین و رها باشد.

(شاید) خود بزرگترین سوال و مسئله در میان عوالم و ممکن ها و ناممکن هایی است که در ذهن خطور میکند می باشد.

گویی در این سیاهیِ بی انتها مرگ را شایدی بالاتر برای آرامش و درک این شایدِ اصلی باشد تا بلکه شاید مکان و زمان هم نتوانند جوابی برای این شایدِ بزرگ بر ذهن ما عرضه دارند.

یکبار و چند بار و باز هم بارهایی دیگر وجود داشتن ،شاید این معنا و جوابِ سوال بزرگِ (بودن) شایدِ دردناک در این وجودِ فانی و واژگانِ قراردادی و عالمِ گیج کننده و زمانِ نامعلوم و روان بر ما بیشتر سنگینی کند و معما در جای خود بدون جواب بماند.

رنج و رنج و رنجهایی بیشتر از این بودنِ ما و ماهایی که آمده اند و هستند و خواهندآمد در این سوال بزرگ برای این شایدِ بزرگ که ما در حین آنیم شاید پیش آید و همچنان زمان بر آنان نیز کسر شود و همچنان شاید،شاید بماند و شاید درک و تامل نشود و شاید گونه بگذرد و هیچ موجودی راز شاید بودنش را کشف نکند و هیچ چیزی شاید را بر انسان معلوم نگرداند.

یکبار و یکبار دیگر هم و بازهم بارهای دیگری ما و همه ماها و همه چیز در این شاید حبس شده ایم و در زمان و مکانی دردناک و شاید همین یکبار در خود به این شکل خواهیم مان و فنا خواهیم گشت

شاید این شاید،شایدی باشد برای تامل و تفکر در این جستجو که شاید،همین یک شاید فرصتی باشد و که ما در اندیشه ی شایدِ حقیقی متفکر و آگاهانه فنا شویم.

شاید و باز هم شاید و باز هم شایدی دیگر این اولین و آخرین شایدی باشد که ما در میان یک شاید حضور داشته باشیم و باشد که ما آدمیان شاهد شایدِ بزرگ و حضور خود بودیم.

این شاید که ما در آنیم یک شاید بیشتر نیست، نه ابتدایی و نه انتهایی برای این شاید معنا ندارد،شاید بهتر آن باشد که شاید را در همان شاید بودن معنا دار بدانیم و کلمات را در جستجوی یافتن و برهان برای معنای این شاید بی معنا نکنیم.

لقمان وحیدی نیا (کارشناس ارشد فلسفه هنر)