معلمی دانشآموزی را در یکی از شهرهای مرزی مکریان تنبیه فیزیکی کرده، امری که جدای از قبح آن، تا اوایل دهەی هشتاد، هر روز شاهد مواردی از آن در هر مدرسەای بودیم. و این امر هرچند نکوهیده است و مستوجب نکوهش، اما قبح ماجرا هنگامی مضاعف بل تکثیر و توسیع میشود، که با هجمهی رسانەای و فرارسانەای و "چشمزرە" نشاندادنِ تحقیرآمیزِ کیفری و حقوقی بە معلم یادشدە و نیز هجمەی بالقوە و تعمیمی و نمادین بە دیگر معلمان، عملا" بهجای "علت" به "معلول" هجوم برده و صورت مساله را پاک و امحا کنیم. اگر هدف از "زهرچشم"نشان دادن کیفری و حقوقی "اجرای قانون" است، چرا برای معلمان با "تفسیرِ مضیق" و تنگنظرانه و تحقیرآمیز و برای دیگران با "تفسیرِ موسع" و متساهلانە و احترامآمیز از قانون؟! در این کوتاە فرصت، تنها به یک مورد از"عللِ" لاتعد و لاتحصای این وضعیت بحرانآفرین اشارەای گذرا خواهیم کرد کە آن نیز تراکم کاملا" غیرعادی و نابهنجار و غیراستاندارد جمعیت دانشآموزان در تعداد معتنابهی از کلاسهای درس است. کلاس درس ِ قریب بە 40_ 50 نفرە بر طبق کدام استاندارد کلاس محسوب میشود؟ چنین کلاسهایی بیشتر کارکرد و کارویژەی "چەقەخانە"(=اتاقِ آسودن و سخنپراکنیِ مساجد روستایی کردستان)، در ایامی نەچندان دور را تداعی میکنند کە نمازگزاران(بەغیر از امام جماعت) پس از ادای فریضه، در این اتاقِ حایلِ بین مسجد و کفشکن، دمی میآسودند و از هر دری سخن میراندند کە نقش ِ زنگ تفریح مسجد را داشت و پس از امر مقدس و اصلیِ نمازگزاردن، امر نامقدس و تفریحی ِ گپ و گفت و تدخین و هزل و هجو و مطایبه و حتی ژاژخایی و هرزەدرایی، در آن شیوع و رواج تام و تمام داشت و اساسا" کارویژەی آن همین بود و بس. تو گویی کلاسهای درس 40_ 50 نفری مدارس امروز نیز، تعمدا" برای چنین کارکرد و کارویژهای و بازآفرینی چنین اجرایی توسط دانشآموزان آفریده شدهاند.
پناەبردن هر سالهی تعداد کثیری از معلمان زبده و متخصص از کلاس درس به پست معاونت و نیز مدیریت ِ مدارس و پستهای اداری، با توسل به انواع لطایفالحیل، از ثمرات نامیمون چنین وضع بحرانیای است؛ البتە تعداد ِ معناداری معاون و مدیر مدرسه و کارمند پستهای اداریِ شایق و مخلص هنوز هم از سرِ عشق و علاقه و تعهد و دلسوزی سرگرم ِ خدماترسانی و ایفای نقش شایسته و بایستهی خود هستند؛ کە شمارشان بیش باد.
تبعید ِ خودخواستهی معلمان باسابقهی دارای مدارک عالی و دکترا به کلاسهای درس کمتعدادِ روستاهای دورافتاده، و واگذاری کلاسهای 40_50 نفری، نیز از عواقب چنین وضعیت ِ اسفناکی است، معلمان فرهیخته و مجربی که میبایست در نظامی شایستهسالار، در نقش راهبر آموزشی ایفای نقش کرده و به بازآموزی معلمان کمتجربه و تازهاستخدام میپرداختند، نه آنکه در تبعید خودخواسته به کلاسهای کمتعداد روستاهای دوردست پناه برند. این معلمان یا جزو آن دستهاند که هنوز به رسالتهای والا و مقدس معلمی وفادار و متعهدند، که تعدادشان بیشباد؛ یا جزو آنانیاند که هنوز مفری و ترفندی برای واگذاری کلاس درس و پناه بردن به معاونت مدرسه و مدیریت مدرسه و پستهای اداری نیافتهاند و در پی یافتن آنند، که تعدادشان قلیل باد. کلاسهایی 40_50 نفری سبب میشوند کە- مثلا"- معلم دینی یک شهرستان، که بەواسطهی تجرب و بەویژە سهولت نسبی این درس، سالیان پیش درصد قبولیاش 100% بودە، بیش از 80% دانشآموزانش در این جنس از کلاسها افتاده و درصد قبولی به کمتر از 20% تقلیل پیداکند و من خود شخصا" و مشخصا" چنین کلاسی را میشناسم؛ وضعیت درسهای دیگر، قطعا" از این نیز بسی اسفناکتر است.و این، از جزئیترین معضلات و مشکلات و چالشها و آسیبها و نارساییها و مصائبِ آموزش و پرورشی است کە سالهاست سخت علیل و ناتوان است و طبیبان آن که معلماناند و میبایست طبق معیارهای استاندارد بینالمللی هر ساعت تنها به مداوای حداکثر 15_ 20 نیازمند بپردازند، هر ساعت باید بە مداوای 40_50 دانشآموز نیازمند توفیق یابند که چنین توفیقی هرگز میسور و ممکن نخواهد بود. در این وضعیت اسفبارِ آموزشی که دود آن قبل از هرکس به چشم معلمان میرود، به جای مهرورزی و دلگرمکردن و تجلیل و تبجیل و تکریم و تعظیم در پیشگاه معلمان کە در صف مقدم جبههی بحرانی یادشده قرار دارند، و بجای مدارای حداکثری با معلمان قلیلی که سهوا" خطایی از آنها سرمیزند، و این خطای سهوی، امری طبیعی برای هر نظام تعلیم و تربیت استانداردی هست، چه برسد به نظام تعلیم و تربیتی که فاصلهی نجومی با معیارهای معمول در نظامهای استاندارد دارد، آری بەجای این مدارای مقبول و ضرور و بایسته، رویآوردن به هجمەی تعمیمیِ رسانهای و فرارسانهای بە معلمان، خودسرانە و غیراخلاقی است؛ آیا تعمدی و تنبیهی در کار است؟:"بِایِّ ذَنبِِ..."
ای کاش بەجای دمیدن در بوق و کرنای پروپاگاندای رسانەای و بازنمایی سوگیرانهی فرارسانهای(=dimensional representation) در خصوص ِ بزرگنمایی حداکثری خطای سهوی یک معلم کمتجربه و در راستای تشجیع و جری کردن اقشار گونهگون مردم در جهت تقابل و تعارض و حتی دشمنی با معلمان، قدمی نیز در جهت تکریم و تجلیل و تبجیل و تعظیم و بزرگداشت مقام شامخ معلم برمیداشتیم_ البته در مقام عمل و از روی صدق و شعور، و نه لفظا" و از مجرای تظاهر و شعار _ . وایکاش بە دلالتهای مفهومی، اخلاقی، مسئولیتآور، عملگرایانە و راستیآزمایانهیِ کلمات ِ قصارِ حکیمانهای چون:"مَن عَلّمنی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنی عَبدا"، کە در و دیوار شهر را با آن آذین بستهایم، به اندازهی "مثقال ذرە"ای ملتزم و پایبند و وفادار میبودیم.
این رویەی رسانەای کردنِ فراگیر یک خطای سهوی معلمی کمتجربه و زهرچشمنشان دادن حقوقی و کیفری و تحقیرآمیز بە وی(و نیز بەطور نمادین:" به جامعهی معلمان")، بە بهانەی "اجرای قانون"، آنهم با "مضیقترین و تحقیرآمیزترین تفسیر از قانون"، و در مقابل، اجرای قانون با "موسعترین و احترامآمیزترین تفسیر" برای دیگران(وحتی با"سهلانگارانەترین و اباحەگرانەترین وجه تفسیری آن" برای دانشآموزان طاغی و عاصی و قمهکش، همراە با نوازش و معانقهی کریمانە و بزرگمنشانه با آنان)، هرچند خودسرانە و غیراخلاقی اما تاثیرگذار هست(!)، نه تاثیری ایجابی بل تاثیری سختسلبی و شنیع و پرسموم؛ چنین مباد و، ابتر باد وزش ِ این بادِ پرسموم، بر طَرفِ بوستانِ ادبستانِ این مرز و بوم.