احمد غم پرور(شوان)
دانشجوی دکتری جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی
قبل از ورود به مبحث پیامدهای مدرنیته، نیازمند کاوشی هرچند اجمالی در خود مدرنیته هستیم. مدرنیته بُنمایه های هستی شناختی آن به رنسانس یا نوزایی برمی گردد که در شمال ایتالیا آغازیدن گرفته بود. همچنانکه اشاره شد یک جریان اندیشهای در مقابل تفکر حاکم کلیسا قد عَلَم کرد و معرفت شناسی را به عنوان اساس و آن چیزی که انسان باید در مورد آن بیاندیشد که خود انسان هسته ی آن شناخت بود، برجسته کرد و از هستی شناختی که دلالت بر عالم مافوق یا خارج از ساخت انسان دارد دوری گزید، این چرخش گفتمانی کل نظام اندیشهای بشر را تحت تاثیر قرار داد.
اصل گوگیتوی دکارت (من میاندیشم پس هستم) را سبب شد و انسان و در وجود او خِرَد را کانون جهان معرفی کرد. این اصل زمینهی اصلی مدرنیته را فراهم آورد که بُعدفیزیکی (مادی) آن در صنعت در اوایل سده ی نوزده خود را نشان داد. اما تنها به این بُعد محدود نماند و اثرات اجتماعی – فرهنگی آن در اروپای وقت (سدهی نوزده) انواع مکاتب فکری را هستی بخشید. لیبرالیسم، مارکسیسم، آنارشیسم، سوسیالیسم و... محصول پیامدهای منفی یا بهتر بگوییم پاسخ به نیازهای جدید منبعث از مدرنیته بر زندگی انسان اروپایی وقت بود. جریان اعتراضی که در دهه های بعد در قالب کمونیسم به اعتراضات خود ادامه داد و مکتب فرانکفورت را صورت بخشید و از درون آن آدورنو و هورکهایمر بیرون آمد که با نظریهی انسان تک ساحتی به پیامدهای مدرنیته بر انسان اروپایی پرداختند. بدیهی است اگر پیامدهای اجتماعی – فرهنگی مدرنیته بر زندگی سنتی انسان اروپایی به این اندازه بوده باشد، اثرات اجتماعی – فرهنگی آن یقیناً بر جامعه ی کُرد که هنوز نُرمهای سنتی بر زندگی آن غلبه دارد و با اسلحه ی مدرن (علم) تقریباً بیگانه است، بسیار وخیم تر بوده و خواهد بود. اگر نگاهی نه چندان دور به زیست فرهنگی – اجتماعی جامعهی کُرد بیندازیم، درک این وضعیت زیاد سخت نخواهد بود. برای شناخت و درک حذف یک سری از فورمها چند دهه و برای تعدادی دیگر تنها چند سال کافی است. در چند دهه ی گذشته که هنوز میهمان ناخوانده (تلویزیون و رادیو) وارد جریان زیست کُرد نشده بود، بزرگان (از سن گذشتگان) به وظیفه ی بسیار مهم انتقال فرهنگ گذشته در قالب داستان، متل و... همت می گماشتند و به شیوهی طبیعی، مستقیم و زنده بخشی از سرمایه ی فرهنگی گذشته را منتقل می کردند، چیزی که امروزه نبود آن کاملاً محسوس است و فیلمهای موجود به هیچوجه قادر به پُرکردن این شکاف نبوده و نخواهند بود چرا که آنان برگرفته از تجربه زیستهی مردم کُرد بودند.
همین مدرنیته لباس و زبان را به عنوان برجسته ترین نشانه های فرهنگی، به جامعه ی کُرد روا ندید و امروزه "خۆشم دەوێی" جای خود را به "دوستت دارم" و "I love you" و یا اگر درست گفته باشم "سَن سیوی یه رم"داده، چیزی که به هیچوجه قادر نیست عمق احساس یک هستی کُرد را بیان کند. و در کنار آن لباس کرشمه دار کُردی به نفع شلوار چسبان کنار رفت که این یکی نیز به ندرت قادر خواهد بود روان شخص کُرد را تامین کند. و بماند سخن در مورد همکاری و همیاریهای مردم که از آن به "هه ره وه ز" یاد می شد و این یکی تنها از زمانی که اقتصاد آزاد با حذف سوبسیدهای دولتی وارد جامعه کُرد شد و روابط کاملاً ماهیت حساب و کتاب به خود گرفت، از جامعهی کُرد رخت بربست و افسوس برای نخبهی کُردی که نیست - یا شاید هم در خواب است - تا برای کاهش پیامدهای بسیار بیشتر مدرنیته بر جامعه ی کُرد تئوریپردازی کند.