اگر روزگاری تنها نیروهای فراتر از اختیار ما تعیین میکردند که بچهای داشته باشیم یا نه، امروزه متخصصان وعده میدهند که در آیندهای نهچندان دور میتوانیم جنسیت و خصوصیات ژنتیکی بچههایمان را هم تعیین کنیم. اما همین توانایی و اختیار سؤالات جدیدی پیشِ رویمان گذاشته است: آیا بچهدار شدن کار خوبی است؟ آیا بچهها خوشحالمان میکنند؟ و اگر جواب مثبت است، آوردنِ چند بچه ضروری یا اخلاقی است؟
به گزارش هاژه، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: ناباروری و مشکلاتی از این دست را که کنار بگذاریم زوجهای امروزی میتوانند خودشان تعیین کنند که چه تعداد بچه داشته باشند: پنج، چهار، سه، دو، یکی یا هیچ. این اواخر چندین کتاب از نظرات مختلف به این تصمیمگیری نگاهی انداختهاند و به نتایجی غافلگیرکننده - و حتی گاهی هشداردهنده - هم رسیدهاند.
کریستین اوِرال، در کتاب «چرا بچهدار شویم؟ : یک مناظره اخلاقی»، تلاش کرده تا این تصمیم را بهطور جدی از نظر اخلاقی تجزیه و تحلیل کند. اوِرال این نحوه استدلال کردن را رد میکند که بچهدارشدن موضوعی «طبیعی» است، پس نیازی به توجیهکردن ندارد. او میگوید «تمایلات زیادی هستند که ظاهراً از طبیعتِ زیستشناختیِ ما سرچشمه میگیرند، اما وظیفه خود میدانیم که انتخاب کنیم که بر اساس آنها عمل نکنیم.»
البته مردم برای بچهدارشدن دلایلی را ذکر میکنند که اوِرال یکبهیک آنها را از نظر میگذراند. این ادعا را در نظر بگیرید که میگوید بچهدار شدن به نفع خود بچه است. این استدلال ممکن است بدیهی به نظر برسد، چون بچهای که از طریق یکی از روشهای نولتون از نعمتِ وجود محروم شده همهچیز را از دست داده است. چنین بچهای هرگز نمیتواند هیچیک از لذتهایی که دنیا پیشِ رویش قرار میدهد را تجربه کند.
برایان کاپلان استاد دانشگاه جورج میسون هم از یک رشته دانشگاهی- در این مورد، رشته اقتصاد- کمک گرفته است که نتیجهاش شد کتاب «دلایلی خودخواهانه برای فرزندآوری بیشتر: چرا والدینی عالی بودن بیش از آنچه فکرش را میکنید تفریح است تا کار.»
به گفته او، زن و شوهرها، بهجای اینکه تنها به این فکر کنند که الان چندتا بچه میخواهند، باید ببینند وقتی سنشان بالا رفت و تنها شدند آن موقع دلشان میخواهد چندتا بچه دوروبرشان باشد. توصیه کاپلان این است که از چیزی استفاده کنید که او نامش را قانون «میانگینگرفتن» گذاشته است: فرض کنید الان ۳۰ سالهاید. خودخواهیتان را میگذارید وسط و نتیجه میگیرید که خوشایندترین حالت برای یک آدم ۳۰ ساله داشتن فقط یک بچه است. ۴۰ ساله که شدید، عددِ بهینه برای تعداد بچهها به ۲ افزایش پیدا میکند:، چون بچهها از مستقلشدن استقبال میکنند و شما هم وقت آزادتان بیشتر میشود. وقتی به دهه ۵۰ سالگی رسیدید، همه بچهها دیگر رفتهاند پی کار و زندگی خودشان. آیا، در آن برهه از زمان، جذاب نخواهد بود اگر چهار بچه میداشتید که نوبتی به خانهتان سر میزدند؟ دستِآخر وقتی دهه ۶۰ سالگی را رد کردید و آماده شدید برای بازنشستگی، کلی وقت آزاد خواهید داشت برای سروکلهزدن با نوهها. پس داشتن پنج بچه محکمکاریِ خوبی خواهد بود برای پیشگیری از خطر بینوِگی.
کاپلان دست به محاسبات ریاضیاتی میزند و محاسبه میکند که در این مورد «بهترین تعدادِ بچه برابر است با سه». به گفته کاپلان، هرچند این عدد ممکن است از خانوادهای به خانواده دیگر متفاوت باشد، ولی روش محاسبه برای همه یکسان است. بچه تا وقتی که کوچک است بلای جان پدر و مادر است. بچههای کوچک به مقدار زیادی مراقبت نیاز دارند، آن هم درست زمانی که والدینشان احتمالاً سخت درگیر این هستند که جای پایشان را در مسیر شغلیشان محکم کنند. در نتیجه، بیشتر افراد دست از تولید بچه میکشند تا وقتیکه، بعد از گذشت مدت زمانی طولانی، درآمدشان به عددی برسد که منفعت شخصیشان را به حداکثر برساند. کاپلان مینویسد «احساساتِ نوعیِ والدین وقتی با آیندهنگریِ زیاد همراه میشود، نسبت به زمانی که با آیندهنگریِ متوسط همراه است، منجر به تعداد بیشتری بچه خواهد شد.»
کاپلان اذعان میکند که هستند کسانی که وقتی میبینند در حال حاضر وقت و منابع کافی ندارند، از آوردن بچههای بیشتر (یا از آوردن همان اولی) احساس عذاب وجدان میکنند. آیا بهتر نیست یک یا دو بچه داشته باشیم با تربیتی تَر و تمیز تا سه یا چهار تا داشته باشیم با تربیتی کَر و کثیف؟ طبق گفتههای کاپلان، خبر خوبی برایتان دارم: خیالتان راحت، اصلاً به این چیزها نیست. او به گسترهای از مطالعات مربوط به دوقلوها و فرزندخواندگی استناد میکند و نشانمان میدهد که در تعیین صفات شخصیتی مختلف کودک، از سلامت و هوش گرفته تا احتمال زندان رفتنش، ژنتیک به والدگری میچربد. نیازی نیست سیبزمینی سرخکردههایی را که بچه میخورد، بشمارید یا تا دمِ کلاس موسیقی برسانیدش یا یادش دهید که نباید پایش به خلاف باز شود. مادامیکه «در گنجه حبسش نکنید»، بچه دُرستی خواهد بود، یا نخواهد بود؛ بسته به مورد.
تصمیم درباره بچهدار شدن یا آوردن یک بچه دیگر یا باز هم یکی دیگر، به نظر، یک تصمیم شخصی میآید: انتخابِ اینکه الان حاضرید در کوتاهمدت چه تعداد پوشک عوض کنید تا درعوض در آینده امیدوار باشید چه تعداد کارت تبریک روز مادر گیرتان بیاید. اما اینکه بچه آوردن را فقط در همین چیزها ببینیم خودخواهانه است. وقتی درباره تعداد اعضای خانوادهمان تصمیمگیری میکنیم، درواقع هرکدام از ما در حد بضاعت خودمان داریم تعیین میکنیم که دنیای آینده قرار است چطور جایی باشد و یادمان نرود که این کار را فقط برای خودمان یا بچههای خودمان انجام نمیدهیم؛ این کارمان روی همه بچههای همه انسانها تأثیر خواهد گذاشت.
نقل و تلخیص از: وب سایت ترجمان / نوشته: الیزابت کولبرت / ترجمه: بابک حافظی / مرجع: نیویورکر