اخیراً در ارومیه چند جوان به خاطر اختلاف بر سر موضوعی خانوادگی یا ناموسی به قتل رسیده و یا زخمی شدهاند. این مورد البته اولین و آخرین مورد از نزاع و قتل به خاطر ناموس نبوده و نخواهد بود. اگر گفته شود که ناموس زیربنای خشونت، تبعیض و سلطه جنسی در جوامعی با ساختار سنتی است، سخن گزافی نیست. هرچند قتلهای ناموسی مختص جوامع سنتی و توسعهنیافته نیست و در جوامع توسعهیافته هم نمودهای هرچند ضعیفتری از آن مشهود است اما آنچه عیان است این است که در جوامع توسعهنیافته، قتل ناموسی علاوه بر فراوانی بیشتر، در افکار عمومی قبح کمتری دارد و این حساسیت فرهنگی زمینه را برای ترویج بیشتر چنین جنایاتی فراهم کرده است؛ بنابراین ناموس و قتل ناموسی بیشتر برساختی اجتماعی است که ریشه در نظام فرهنگی اجتماعی جوامع توسعهنیافته دارد.
اما قتل ناموسی چیست؟ باوجوداینکه هنوز تعریف مشخص و دقیقی از قتل ناموسی ارائه نشده است ولی آنچه در خصوص این نوع قتل گفتهشده این است که قتل ناموسی، به قتل به خاطر شرف معروف است. در تعریف قتل ناموسی عنوان میشود که این قتل، نتیجه یک رفتار خشونتآمیز است که طی آن، مردان یک خانواده، یکی از افراد مؤنث خانواده اعم از خواهر، دختر، مادر و همسر و دخترعمو (را به دلایل داشتن روابط خارج از عرف)، به قتل میرسانند تا بهزعم خود لکه ننگ و رسوایی از دامان خانواده و فامیل، بزدایند. قربانی اصلی این قتلها، معمولاً زنان و دختران هستند؛ اما گاهی مرد یا مردانی هم با همین بهانه به قتل برسند.
در خصوص بیان چرایی و علت این قتلها، محققان عوامل مختلفی را بیان کردهاند ولی به نظر میرسد نقش عوامل فرهنگی بیش از سایر عوامل برجسته است. منظور از عوامل فرهنگی همان نظامی است که هنجارها و ارزشهای یک جامعه را معین میکنند. هنجارهایی که به حفظ شرافت و ناموس بهایی بیشتر از جان انسانها میدهد. در نظام فرهنگی است که برای مردم مشخص میکند که بیناموسی، بیارزشی است و ناموس را به زنان گره میزند؛ اما بهراستی چرا یک فرد ناموس کس دیگری است؟ چه کسی ناموس و بیناموسی را تعریف میکند؟
بدون شک پاسخ این سؤالات را میتوان در درون ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جوامع سنتی یافت. جوامعی که دارای ساختاری مردسالار است و بهواسطه قدرت و هژمونی مردانه، ناموس و بیناموسی تعریف میشود.
واضح است در چنین ساختار مردسالاری و در فقدان برابری و عدالت جنسی، زنان ازهرجهتی دچار ضعف و بیقدرتی میشوند. مردان از این وضعیت به نفع خود بهره میبردند و زنان را ملک و دارایی خود تعریف میکنند و هرگونه تعدی و تجاوز به آن ملک مایه ننگ و شرمساری میدانند. به همین خاطر است، در جوامعی که زنان جایگاه و حقوق اجتماعی مشخصی دارند، کمتر شاهد قتلهای ناموسی هستیم. در جوامع سنتی ناموس را بهعنوان مـلاك و معيـاری بـرای ارزيابی ارزش، اعتبار و جايگاه اعضای خود بهحساب میآورند.
در يك جامعـه سـنتی، شرف و پاکدامنی زن تنها به خودش تعلق ندارد، بلكـه سـرمايه مشـترك و همگـانی اعضای خانواده و فامیل محسوب میشود این امر البته در رابطه با شرف مردانه چنین عمومیتی ندارد و عزت و خفت مرد صرفاً برای خود اوست نه اعضای خانواده!
علاوه براین، متغيرهايي نظير باورها و تعصبات شديد قومي- قبیلهای، حاكميت باورهاي مردسالارانه و شيخوخيت، سلطة فرهنگ جمعگرایی، ساختار قدرت، وجود سنتهای نادرست همسرگزينی و ازدواج، ناموسپرستی، نگرش منفی به زنان و دختران و...، بهویژه در ميان برخی اقوام ايرانی در وقوع اینگونه قتلها نمود بيشتری دارد.
در این جوامع، تعصب برای برقراری رابطهی جنسی تنها برای زنان است و مردان برای رابطه جنسی آزادند. زنان بهعنوان نوامیسی که اهمیتی بالا به قیمت جان مردان دارند باید ارزششان حفظ شود. درنهایت در چنین جامعهای مرد بهعنوان فردی ناموسپرست در قالب قهرمانی که در مقابله با از بین رفتن ارزشها و هنجارها جان خود را به خطر میاندازد، معرفی میشود. در این جامعهی مردسالار چنین مردانی نهتنها سرزنش نمیشوند بلکه با تشویق و حق دادن بهنوعی این کنش را ترویج و تقویت میکنند.
این پدیده خشونتآمیز ریشه در ارزشها، هنجارهای و باورهای غلط گذشته دارد. پس برای از بین بردن این ارزشهای غلط و غیرانسانی باید فعالان جنبش زنان در کنار فعالان جنبشهای مدنی دستبهدست هم دهند و با برملا ساختن چنین باورهای غلطی جایگاه واقعی زنان را در جامعه ترویج دهند. آگاهسازی زنان نسبت به حقوق خود و مردان نسبت به ارزشهای والای انسانی شاید راهگشای حذف چنین خشونتهایی باشد.