آیندهای قابل زندگی و عاری از تغییرات فاجعه بار آب و هوایی امکان پذیر است. ما تنها باید با میلیاردهایی که در این راه ایستاده اند و مانعی برای تحقق آن هستند مقابله کنیم.
مبتکران توافق پاریس قصد داشتند این توافق تبدیل به یک معاهده الزام آور و لازم الاجرا از سوی دولتها شود و نه صرفا توافقی داوطلبانه. با این وجود، یک مانع در این مسیر وجود داشت: حزب جمهوری خواه امریکا. واضح بود که حزب جمهوری خواه هرگز هیچ تعهد الزام آوری را نخواهد پذیرفت. حزب جمهوری خواه هرگونه تظاهر به یک حزب سیاسی عادی بودن را کنار گذاشته و تقریبا صرفا تبدیل به جریانی در خدمت رفاه ثروتمندان و شرکتها شده و مطلقا به جمعیت یا آینده جهان اهمیتی نمیدهد. حزب جمهوری خواه هرگز هیچ معاهدهای را نمیپذیرد. ما نزدیک شش سال زمان را از دست داده ایم. در دولت ترامپ حداکثر استفاده از سوختهای فسیلی و از بین رفتن نظارت دستگاههای نظارتی صورت گرفت. در این میان، فقرا و رنگین پوستان بار اصلی آلودگی را بر دوش میکشند. مردم فقیر جهان در کشورهایی زندگی میکنند که ترامپ آنان را "کشورهای شرور" و "شیطان" خوانده بود و از آلودگیها بیشترین آسیب را متحمل میشوند. آنان کمترین سهم را در ایجاد این فاجعه داشته اند، اما بدترین رنج را متحمل میشوند.
یالات متحده امریکا یکی از بدترین سوابق را در زمینه حفاظت از محیط زیست دارد. امریکا پیش از روی کارآمدن ترامپ توافق پاریس را مسدود کرد و با دستور او بود که آن کشور به طور کامل از توافق خارج شد.
در مقابل، به دموکراتهای به ظاهر میانه رو نگاه کنید. ما باید هر سال گام به گام تولید سوختهای فسیلی را کاهش دهیم و ظرف چنین دهه آینده به طور کامل از شر آن خلاص شویم. با این وجود، "جو بایدن" رئیس جمهوری امریکا از کارتل نفتی اوپک خواسته تولید خود را افزایش دهد تا باعث کاهش قیمت سوخت در امریکا و در نتیجه بهبود موقعیت و محبوبیت او در میان مردم شود. فاجعه زیست محیطی به سبب کلیت نظام اجتماعی - اقتصادی مبتنی بر تولید برای کسب سود و رشد رخ داده است.
من مایلم حرکتی به سوی جامعهای آزادتر و عادلانهتر داشته باشیم جایی که در آن تولید برای رفع نیاز باشد و نه برای سودورزی. روزی که کارگرانی را داشته باشیم که بتوانند زندگی خود را کنترل کنند نه آن که تحت فرمان کارفرمایان شان باشند. نظام اقتصادی در چهار دهه اخیر ویرانگر بوده است. این نظام هجمه بزرگی بوده که منجر به رشد عظیم نابرابری و حمله به دموکراسی و محیط زیست شده است.
آینده قابل زندگی امکان پذیر است. ما مجبور نیستیم درون چارچوب نظامی زندگی کنیم که در آن قوانین مالیاتی تغییر کرده تا میلیاردها مالیات کم تری را نسبت به دیگر شاغلان بپردازند. ما مجبور نیستیم درون شکلی از سرمایه داری دولتی زندگی کنیم که در آن ۹۰ درصد به نفع چند درصد دیگر غارت شده باشند. روشهایی برای اصلاح نظام موجود اساسا در چارچوب نهادهای موجود وجود دارند. این نهادها باید دچار تغییر شوند، اما این کار باید در یک بازه زمانی طولانی مدت رخ دهد.
پرسش این است که آیا میتوانیم در چارچوب نهادهای سرمایه داری دولتی با شدت توحش کمتر از فاجعه آب و هوایی جلوگیری کنیم؟
من فکر میکنم ما میتوانیم. آیندهای قابل زندگی تر، بدون آلودگی، بدون ترافیک با کار سازندهتر و مولدتر و مشاغل بهتر امکان پذیر است. با این وجود، موانعی در این مسیر وجود دارند. صنایع سوخت فسیلی، بانک ها، موسسات مالی بزرگ که برای حداکثر رساندن سود طراحی شده اند و به هیچ چیز دیگری اهمیت نمیدهند. این شعار اعلام شده دوره نئولیبرالیسم بود. اظهارات "میلتون فریدمن" استاد اقتصاد نئولیبرال مبنی بر این است که شرکتها هیچ مسئولیتی در قبال مردم یا نیروی کار ندارند و مسئولیت کلی آنان به حداکثر رسانی سود برای عده معدودی است.
از سوی دیگر، با رویکردی غیر اخلاقی مواجه هستیم. زبالهها در حیاط خلوت امریکاییها دفن نمیشوند بلکه به سومالی میروند کشوری که نمیتواند از خود محافظت کند. اتحادیه اروپا زبالههای اتمی و سایر آلایندههای های خود را در سواحل سومالی تخلیه میکند و به مناطق ماهیگیری و صنایع محلی آسیب میرساند.
اگر به استفاده از سوختهای فسیلی پایان ندهیم به نقطهای غیر قابل بازگشت خواهیم رسید کسانی که کمترین مسئولیت در ایجاد بحران برعهده دارند بیش تری آسیب را خواهند دید. بنگلادشیها از طوفان آسیب خواهند دید و ساکنان هندوستان با افزایش دمای هوا در تابستان زندگی شان غیر قابل تحمل خواهد شد.
اخیرا گزارشهایی توسط زمین شناسان اسرائیلی منتشر شده که دولت آن کشور را به دلیل عدم توجه به تاثیر سیاستهایی که دنبال میکند از جمله توسعه میادین گازی تازه در دریای مدیترانه محکوم میکند. این سیاستها باعث افزایش دمای دریای مدیترانه در طول تابستان ظرف چندین دهه آینده میشود به گونهای که دمای مدیترانه شبیه یک جکوزی خواهد شد و دشتهای کم ارتفاع آن ناحیه زیر آب خواهند رفت. ریشه این بی عدالتی در مدلهای اقتصادی است که صرفا هزینه – فایده را مدنظر قرار میدهند. این اصل اقتصاد نئوکلاسیک است.
ما حق نداریم با زندگی مردم جنوب آسیا، آفریقا و یا مردم جوامع آسیب پذیر ایالات متحده قمار کنیم.
تفاوت قابل توجهی بین فیزیکدانان و اقتصاددانان وجود دارد. فیزیکدانان نمیگویند بیایید آزمایشی را انجام دهیم که ممکن است جهان را نابود کند تا ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد، اما اقتصاددانان این کار را انجام میدهند.
نظریه اقتصادی نئوکلاسیک در اوایل دهه ۸۰ میلادی قدرت گرفت و در دوره جیمی کارتر آغاز شد و با ریگان و تاچر در امریکا و بریتانیا شتاب گرفت و نتایج ویرانگر آن سیاست بعدا مشخص شد شعار آنان این بود: مشکل دولت است. در نتیجه اجرای این سیاست تمرکز قدرت در دست نهادهای خصوصی قرار گرفت که هیچ پاسخگوییای به مردم ندارند. با پیروی از دستورالعملهای فریدمن آنان هیچ مسئولیتی در قبال جامعه احساس نمیکنند و تنها به فکر سود اندوزی خود هستند. تاچر که اصولا به چیزی به نام جامعه باور نداشت و تنها از "افراد اتمیزه شده که به نوعی در بازار مدیریت میشوند" یاد میکرد. البته او اشاره نکرد که برای ثروتمندان و قدرتمندان جوامع زیادی وجود دارند. سازمانهایی مانند اتاق بازرگانی و نهادهای تجاری دیگر. در مقابل، بیشتر مردم و نه ثروتمندان باید با خرابیهای بازار مواجه شوند
جوانان در ماه سپتامبر اعتراضی آب و هوایی را ترتیب دادند صدها هزار جوان برای پایان دادن به تخریب محیط زیست به میدان آمدند. "گرتا تونبرگ" در نشست داووس در برابر قدرتمندان صحبت کرد و گفت شما به ما خیانت کرده اید و رویاهای ما را دزدیده اید
امکان آیندهای عادلانه و پایدار وجود دارد و کارهای زیادی میتوانیم انجام دهیم البته تا پیش از آن که خیلی دیر شود
.منبع: فراررو