در جهان امروز فضای مجازی به عنوانِ یک سبک زندگی جدید، تمام ابعاد زندگی بشر را تحت تاثیر خود قرار داده است و جبر اجتماعی حاکم باعث شده که فناوری و تکنولوژی، به زیست اجتماعی مردم تحمیل شود.
پرواضح است که فضای مجازی از فضای واقعی جدا نیست و رسانه در هر قالبی جذاب است. رسانه برای مصرف کنندهاش ارزش دارد و مخاطبان از امکانات این پدیده برای کارهای گوناگونی از جمله بهتر دیده شدن استفاده میکنند. از این رو مبحث شهرت و محبوبیت رونق پیدا کرده و افراد تمایل دارند با تولید محتوا و انتشار آن در فضای مجازی بهتر دیده شوند.
برخی از تولید کنندگان تولید محتوا در فضای مجازی والدین هستند که از کودکان خود به عنوان ابزاری برای انتفاع اقتصادی و شهرت بهره کشی میکنند.
رسانههای اجتماعی جدید، تاثیرات زیادی بر روابط و تعاملات انسانی گذاشتند. از پدیدهها و آسیبهای جدیدی که با شکلگیری همین رسانههای اجتماعی جدید به وقوع پیوست میتوان به «میکروسلبریتیها» اشاره کرد.
افرادی که ممکن است هیچ استعداد خاصی در هیچ زمینهای نداشته باشند، تنها با به اشتراک گذاشتن بخشی از زندگی روزمره خود در شبکههای اجتماعی معروف شدند و به واسطه همین معروف شدنشان توانستند آگهیهای شرکتها تجاری و کسب و کارها را به سمت خود جذب کنند.
یکی از این آسیبهای نوپدید اجتماعی، کودک کار مجازی است.
در تعریف یونیسف، کودکان کار شامل کلیه اشخاص زیر 18سالی است که در خیابانها مشغول تکدیگری، بزهکاری یا مشاغل کاذب هستند و اغلب بیپناهند. آنها مشغول به فعالیتی هستند که برای سلامت فیزیکی، روانی، اجتماعی، اخلاقی و شخصیتی کودک مضر است و با تحصیلشان تداخل پیدا میکند. اما امروزه با رشد شبکههای اجتماعی، کودکان اینفلوئنسر هم کودکان کار محسوب میشوند؛ یعنی افراد زیر 18 سالهای که به وسیله والدین و نزدیکان در صفحات مختلف مجازی به هر دلیلی تبدیل به یک شخص مشهور شدهاند.
شباهت این دو نوع کار اجباری این است که هر دو گروه برای والدین خود مستقیم و غیرمستقیم درآمدزایی و سودآوری میکنند. در این وضعیت بچهها از شیطنت و بازیهای خود دور میشوند و نیازهای خانواده خود را تامین میکنند.
در این شیوه کار، کودکان به جای اینکه در سر یک چهارراه با ظاهری نامطلوب بیاستند، در ظاهری بسیار آراسته و محیطی کاملا فانتزی حضور پیدا میکنند.
درآمد آنها به جای اسفند دود کردن و گلفروشی، از مدلینگ و تبلیغات در فضای مجازی به دست میآید. این کودکان کار اجباری با لباسهای شیک پشت دوربین نشستهاند و به جای دویدن به دنبال توپشان و بازی با عروسکشان، ژستهای بزرگسالانه گرفتهاند تا عکاس به ژست دلخواه خود برسد و برای تلفظ کلمات دیکته شده تبلیغاتی تلاش میکنند.
در ریشهیابی پدیدۀ استفاه نمایشیتبلیغاتی از کودکان در فضای مجازی میتوان به 2 مورد اشاره کرد.
نخست آنکه والدین از نیازهای کودک و تربیت صحیح آن و یا اولویتهای تربیتی بی اطلاع هستند. با بهرهکشی از کودکان در فضای مجازی او به تبدیل به ابزاری میشود که هم به والدین خود سود میرسانند و هم به شرکتها یا برندهایی که برای آنها تبلیغ میکند. در این دیدگاه تنها پول و سودآوری مهم است و این موضوع که این تبلیغ چقدر با ذات بچه تناقض دارد به فراموشی سپرده میشود. اینجا کودک به یک منبع درآمد پول تقلیل داده شده که خانواده برای کسب سود بیشتر دست به هر کاری میزند ولو ابزاری شدن کودک و بیارزش شدن آن و در نتیجه شیوار شدن کودک.
در این رابطه موضوع دیگر، والدین خودشیفته هستند. بدیهی است که فعالیت مجازی کودکان با تشویق آنی والدین همراه است و با توجه به جذابیت کودکان و فعالیتهای آنان، عکس و ویدئوهایشان بسرعت با اقبال مواجه شده و بازنشر میگردد. همین تشویق آنی جذابیتی جدی برای والدین محسوب می شود.
والدینی که از لحاظ هیجانات در زندگی خود محروم بودند، احساس میکنند کسی آنها را ندیده است و یا گاهی دوست دارند فرزندان آنها همان مسیری که آنها میپندارند درست است را ادامه بدهد تا به آرزوی خویش برسند.
نکته دوم در ریشهیابی این پدیده، نبود قانونی مدون و مشخص برای سوءاستفاده از نمایش کودکان در فضای مجازی است. موضوع کودکان کار اینستاگرامی مدتی است که پدیده آمده اما همچنان قانونی برای نمایش دادن کودک در فضای مجازی توسط افراد و پیشگیری از آسیبهای این موضوع در نظر گرفته نشده است.
از مهمترین آسیبهای ناشی از استفاده تبلیغاتی و تجاری از کودکان در فضای مجازی میتوان به اختلالالت هویتی کودک، از دست رفتن فرصت کودکی، از بین رفتن عزت نفس و ایجاد اعتماد به نفس کاذب کودکی و اختلالات شخصیتی در نتیجه طی نشدن مراحل زیستی کودک اشاره کرد.
از راهکارهای برخورد با پدیده کودکان کار سایبری نیز میتوان به افزایش آگاهی والدین، تحریم صفحات والدین این کودکان، لایک نکردن این صفحات، نخریدن برندهای تبلیغاتی آنها اشاره نمود.
امروزه هر فردی میتواند محتوا تولید کند و البته کیفیت این محتوا ارتباط تنگاتنگی با سواد رسانهای دارد. اگر سواد رسانهای در سطح جامعه ارتقا پیدا کند، تولید محتوای فاخر هم اتفاق میافتد. از دیگر سو عمدتا رسانهها رویداد محور هستند، نه آینده محور. زمانی که کودکی به قتل میرسد، همه رسانهها به آن میپردازند درحالی که یک رسانه به موضوع حقوق پایمال شده کودکان در فضای مجازی نمیپردازد.