2001 تا 2021. جنگی بیست سالۀ افغانستان، که لقب طولانیترین کارزار تاریخ ایالات متحده را به خود گرفته است، اکنون با نتایجی کاملا متفاوت با آنچه تصور میشد به پایان خود نزدیک شده است.
در گزارشی که دانشگاه آمریکایی براون در رابطه با هزینههای جنگ آمریکا در افغانستان منتشر کرده، هزینه این جنگ حدود 6/2 تریلیون دلار تخمین زده شده است. بر اساس همین گزارش در این جنگ 241 هزار انسان جان خود خود را از دست دادهاند که در این بین، ۷۱ هزار نفر آن مردم غیرنظامی، ۶۳۸۴ نفر آن نظامیان و پیمانکاران آمریکایی، ۱۱۴۴ نفر نظامیان همپیمان آمریکا و ۶۸۵ نفر خبرنگاران و کارکنان نهادهای بشردوستانه بودند.
جو بایدن که حال، قرعه مسئولیت پایان این جنگ به نام او افتاده میگوید آمریکا برای «ملت سازی» به افغانستان نرفته بود و سالها پیش با شکست طالبان و کشتن اسامه بن لادن رهبر القاعده نتیجه حاصل شده بود. اما این گفته چنان درست به نظر نمیآید.
حضور و شروع سیاست بیست ساله آمریکا در این منطقه با 11 سپتامبر شروع شد و این کارزار، استارتِ جایگزینی طرح مشترکِ جرج بوش و تونی بلر موسوم به «جنگ با تروریسم» با طرح «دوران 45 ساله» جنگ سرد شد.
فارغ از تمام شعارها و ادعاهای که در این چند سال بیان شد، به گواه بسیاری هدف این استراتژیِ جدید، تامین مالی برخی مراکز بود. سیاست ارتزاق از طریق جنگافروزی از قرن شانزدهم توسط بریتانیاییها و متعاقبا آمریکایی دنبال شده است.
حال چنان مینماید که سناریوی «دوران جنگ با ترور» دیگر مقبول نیست و ادامه آن غیر ممکن. احتمال قریب به یقین در آینده نزدیک دوران سوم با شکل جدید در دستور کار این مراکز باشد.
هر عقل سلیمی درک میکند که چنانچه این هزینه 2 تریلیون دلاری صرف آبادانی و توسعه افغانستان میشد، اکنون رخسار اجتماعی و سیاسی افغانستان به گونۀ دیگری بود و حتی زمینه برای وجود و توسعه طالبان کمرنگتر میشد و کاهش پیدا میکرد. از آن سو که هدف چیز دیگری بود، چنین نکردند.
تصرف شهرها یکی پس از دیگری فضای بیم و مهآلود و وهمانگیزی را برای هزاران افغان پدید آورده است و معلوم نیست چه بر سر این کشور خواهد آمد.
با توجه به شرایط فعلی بعید است که طالبان از خواسته اصلی خود یعنی احیای امارت اسلامی دست بکشد، منتها در صورتی که این اتفاق بیافتد، با کنار گذاشتن اولویت اول خود، اولویت دوم را که مشارکت در قدرت است، میپذیرد.
در این وضعیت ایالات متحده کما فیسابق در کنار دولت افغانستان خواهد ماند. در این روند مذاکرات بینالافغانی تا زمانی که طالبان موفق به گرفتن امتیازتی در داخل افغانستان شود ادامه خواهد داشت. این روند ممکن است به درازا بکشد اما آنچه برای آمریکا مهم است عدم درگیریِ مستقیم در این قضیه است.
از نگاهی دیگر و محتملتر، طالبان از ایدۀ شراکت استقبال نخواهد کرد زیرا از آغاز به دنبال تغییر نظام سیاسی فعلی بوده است. با توجه به جهانبینی طالبان و قدرت کنونی، انتظار میرود قانون اساسی افغانستان طبق خواستههای همگامِ طالبان و غرب پیش برود و تغییر کند.
بسیاری از صاحبنظران بر این باورند اساسا چیزی تحت عنوان مذاکرات صلح که طرفین درگیر در این مدت اخیر اخبار آن را منتشر میکردند وجود خارجی نداشته است و در این بین صرفا اجماعی آمریکایی زیر پرچم مذاکرات صلح شکل گرفته است. حال ماهیت این سیستم چیست و چگونه خواهد بود، جای بحث و تامل دارد.
در صورت پذیرش این موضوع، چنانچه طالبان در راس هرم قدرت باشد، لحظهای مرام غربی را تحمل نخواهد کرد و اقدامات لازم را بر اساس شریعت استنباطی خود از اسلام روا خواهد داشت.
شواهد و قرائن نشان داده که آمریکا چراغ سبز را به طالبان داده و حاکمیت او را پذیرفته است. یحتمل طالبان هم امتیازاتی برای آنها درنظر گرفته و در راستای حفظ منافع واشنگتن در افغانستان وعدههایی به آمریکا داده است.
اگرچه طالبان از دیر هنگام کوس خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را کوبیده است اما بعید نیست که در آینده منافع طالبان ایجاب کند که به آمریکا اجازه دهد تا در افغانستان پایگاه داشته باشد.
در مجموع میتوان گفت با توجه به تجربۀ ناگوار حکومت امارات اسلامی برای بسیاری از شهروندان افغان، احتمال اینکه این سیستم سیاسی به عنوان یک الگوی پساصلح در افغانستان مورد پذیرش قرار بگیرد بسیار کم است. در این صورت ادامه درگیریها و اختلافات دور از ذهن نخواهد بود که البته جهتگیریهای سیاسی روسیه، ایران، چین و آمریکا میتواند بر تناسبات و ابعاد این قائله تاثیر بگذارد.