عنوان این یادداشت برگرفته و وام گرفته از کتاب پربرگ و پرآوازهی «سیمای صادق فاروق اعظم» است، اثری فاخر و ماندگار و پژوهشی روشمند و اصیل کە جزئی از "پروژەی علمی اندیشگیِ" سترگ و بلندبالا و عظیمِ " نواندیشی _هویت اندیشی"ِ متفکر ، اسلام شناس ، مفسر ، متکلم و ادیب صاحب سبک معاصرِ و نامدارِکرد، علامه ملا عبداللە احمدیان(1312_1383) است و در اولین ماههای دهه ی هفتاد به زینت و زیور طبع آراسته شد و چشم و ذهن و ضمیرِ قاطبه ی مخاطبانِ حقیقت اندیش و واقعبین و عطشناک را به جمال و جلالِ علمی، تحلیلی و متدولوژیکی خود روشن نمود.
جدای از ارزش علمی، تحلیلی و روش شناسانه ی این اثر والا و سوای از پیروی آگاهانه ی مورخِ توانای آن از مکتبِ وقایع نگاری و واقع نگری و اضافه بر بینش و روش جامعه شناسانه ی مأخوذ و معطوف به فلسفه ی تاریخ نگاری "ابن خلدون" که علامه احمدیان متفطّن و آگاه بر آن بوده و هوشمندانه در این اثر آن را به سیلان و جریان درآورده و علاوه بر نگاه و زاویه ی دید اندیشه محور و عملگرایانه ی مأخوذ و معطوف به تاریخ اندیشه نگاری "ماوردی" و به غیر از بهره گیری از نگرش و نگارش تاریخی به شیوه ی تاریخ سیاسی که به نوبه ی خود مأخوذ و معطوف به تاریخ سیاسی نگاری «ابن قتیبه ی دینوری» است و گذشته از این که همه ی این خصایص و مختصات چون گفتمانی غالب بر سپهر کلامی و رتوریک این اثر سیطره ای هژمونیک دارد و از مجرایِ رهیافت تحلیل کلام و تحلیل گفتمان به سادگی می توان به میزان اعتبار، روایی و پایایی این خصایص و مختصات ایجابی دست یافت؛ آری جدای از همه ی این ویژگی ها که مورد اذعان و تایید قاطبه ی مورخان، صاحبنظران و متخصصان و آگاهان در این زمینه است؛ به گفته ی دکتر صلاحالدین خدیو که در جایی گفته بود : "چاپ آن در دهه ی هفتاد پرمخاطره خود حاکی از جرأت و جسارت فوق العاده ی نویسنده و مخاطره جویی نمونه وار آن است. قریب به یقین نویسنده آن در تالیف این اثر، غیر از انگیزه های علمی و دینی، محرکهایی چون مبارزه جویی و هویت طلبی مذهبی هم داشته است. در دهه ی هفتاد پرمخاطره چاپ "سیمای صادق فاروق اعظم"، هم امیدبخش بود و هم هویت آفرین. چون این اثر از کردستان در غرب و شمال غرب گرفته تا کرانه های خلیج فارس و دریای عمان در جنوب و مرزهای شرقی خراسان و ترکمن صحرا و سواحلِ غربی خزر در هشتپر و توالش (و حتی در افغانستان و تاجیکستان و عراق)مهمانِ خانه های اهل سنت شد. جامعه ی مخاطبان پراکنده و دارای فرهنگ و سنن گوناگون که با رشته ای نازک از هویت مذهبی، با هم متصل شده و این کتاب، این رشته ی اتصال را محکم تر کرده بود.» ( متن ارسالیِ دکتر خدیو بە فایل ویژنامەی "علامە احمدیان" در فصلنامهی "اندیشەی اصلاح ، سال اول ، شمارهی اول ، تیرماه 1394".)
لابد جمیع این خصایص و مختصات سبب آن شده که شخصیتی آکادمیک چون «دکتر رامیز لالیج» در آلمان مشغول به ترجمه ی این اثر به زبان آلمانی باشد و چند سالی را به ا ین امر اشتغال ورزد به این انگیزه که احتمالاً غربیان نیز تشنه ی گفتمان عدالت گستری و فلسفه ی عدالت پروری و اندیشه ی عدالت محوریِ اجتماعی اند و احیاناً تبلور و تجلی بارزترین مصادیقِ شرقی این مفاهیم کلانِ فلسفه ی سیاسی را در اندیشه و حکمتِ نظری و سلوک و سیره و حکمت عملی و نوع حکومتداری فاروق اعظم خواهند جست.
دیگر کتابِ فاخر و ماندگار علامه احمدیان که آن نیز پژوهشی روشمند و اصیل است «سیر تحلیلی کلام اهل سنت» نام دارد که همچون کتاب «سیمای صادق فاروق اعظم»، بنا به اظهار استاد ناصر علیار – تاریخ نگار آثار و افکار علامه احمدیان – در کتاب «تحلیلی بر افکار و آثار علامه ملا عبدالله احمدیان»، هر دوی این آثار فاخر و ماندگار، دارای منزلت و اعتبار جهانی هستند. استاد ناصر علیار 155 صفحه از کتاب 302 صفحه ای پیشگفته را( بیش از نصف این کتاب را) به تبیین و احتجاج و استدلال در خصوص علل جهانی بودن منزلت این دو کتاب فاخر و فخیم اختصاص داده است.
چاپ های مکرر کتاب «سیر تحلیلی کلام اهل سنت» در تیراژهای بالا، و اهتمام به گنجاندن آن به عنوان درسنامه ی مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری رشته های دانشگاهی «کلام اسلامی»، «فلسفه و کلام اسلامی»، «کلام تطبیقی» و ... در تعدادی از دانشگاه های ایران و نیز ارجاع و استنادِ زایدالوصف به آن در مقالات علمی – پژوهشی و در ژورنال های تخصصی و در پایان نامه ها و رساله های کارشناسی ارشد و دکتری، خود به تنهایی نمایانگر منزلت و مرتبت و مکانتِ والای آکادمیکی و علمی این اثر ماندگار می باشد.[کتابِ "سیر تحلیلی کلام اهل سنت"ِ علامه احمدیان بر طبق "مصوبهی هفتصد و سی و ششمین جلسهی شورای برنامهریزی آموزش عالی ، مورخهی 1388/8/2 ، شمارهی مصوبه: 736 ، منبعِ درسِ :"اشاعره و ماتریدی در دنیای امروز"، در مقطع:"دکتری فلسفە و کلام اسلامی ، کد 2133 ، گرایش : مذاهب کلامی " می باشد ؛ ازسال 1388 تاکنون.]
اهمیت نظری «سیر تحلیلی کلام اهل سنت» هنگامی آشکارتر خواهد شد که با مدّاقه در محتوای این اثر از خود بپرسیم که چرا بیش از حجم کتاب در تبیین و ایضاح و تفسیر و تشریح و تحلیلِ اندیشه ها و آرای کلامی – معرفتیِ امام ابوالحسن اشعری، بنیانگذار و نظریه پرداز مکتب «اشاعره»، به نگارش درآمده؟ و پاسخِ موجز و گذرا و اجمالی این پرسش را از زبان استاد برجسته ی اندیشه ی سیاسی دانشگاه تهران، دکتر داود فیرحی و از کتاب مشهور ایشان، «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام»، چنین می توان بازگو کرد:
«ابوالحسن اشعری نخستین و مهم ترین متکلم سنی است که گفتمان اهل سنت درباره ی سیاست و امامت را تکمیل نموده است. آرای اشعری اهمیت ویژه ای دارد به این خاطر که اساس و بنیادی است که نظریه ی سیاسی اهل سنت بر پایه ی آرای او استوار است».
پاسخ موجز دیگری را از زبان متفکران نامدار و فیلسوف اندیشه ی سیاسی محمد عابد جابری مصری در کتاب تکوین عقل عربی اش چنین بازگو می کنیم:
«اشعری بنیادهای نظریه ی اهل سنت را در دانش سیاسی استوار ساخت و مواضع سیاسی پیشین آنان را با تکیه بر «اصول» شافعی نظریه مند نمود و کلام سیاسی را تشریع بر مبنای گذشته و قانونمندسازی آن معنی کرد. ابوالحسن اشعری، در استحکام مبانی کلامی این منظومه معرفتی و سیاسی، نقشی سرشار از معنا و دلالت داشت. آرا و اندیشه های کلامی و قواعد معرفت شناختی اشعری، توجیه و تفسیر قواعد روشن شناختی است که شافعی در اصول فقه بکار بسته بود. هر چند زمان اشعری بعد از شافعی است و به طور منطقی، معرفت شناسی مقدم بر روش شناسی است، اما تقدیر چنان است که همواره روش شناسی قبل از تاملات معرفت شناختی و منطق بازسازی شده ی آن به ظهور برسند و به لحاظ تاریخی – و نه منطقی – تقدم داشته باشند. بدین سان، قواعد معرفت شناختی اشعری به توجیه کلامی همان روش شناسی پرداخت که شافعی یکصد سال قبل وضع کرده و به اجرا گذاشته بود.»
و اگر از همین نقطه نظر و زاویه دید بنگریم، منطقِ نگارش کتابی تحت عنوان «تجزیه و تحلیل زندگانی امام شافعی» را توسط علامه احمدیان، منطقی کاملاً موجه و بلکه متلازم و در راستای بازشناسی و تبیین پیوستگی منطقی منظومه ی دوگانه ی «معرفت شناسی اشعری» و «روش شناسی شافعی» خواهیم دید. به ویژه اگر متفطّن و باورمند به این حقیقت باشیم که علامه احمدیان نیز به واسطه ی فراست. و بصیرت و بینش علمیِ متوسع و به پشتوانه ی جامعیت علمی و معرفتی اش همچون محمد عابد جابری در کتاب (تکوین عقل عربی) دریافته بود که: «اهمیت ( قواعدی) که شافعی وضع کرد و بنیاد و ساختار کلی و روش شناختی علم «اصول» به شمار می رود، در تکوین عقل عربی اسلامی کمتر از اهمیت «قواعد روش» دکارت در تکوین اندیشه ی فرانسوی و به طور کلی عقلانیت مدرن اروپایی نبود.»
این کتاب نیز، همچون درسنامه ای دانشگاهی، در دانشگاههایی که رشته ی فقه شافعی در آنها دایر است، تدریس شده است.
اهتمام جدّی به احیا و تبیینِ میراثِ پربار عقلانی و اندیشگی و معرفتی در منظومه و مجموعه کوشندگیهای علمی و فرهنگی و آموزش علامه احمدیان و در میان کارنامه ی بلند بالای تالیفی – تحقیقی ایشان، کاملاً برجسته و هویداست تا جایی که به غیر از این آثار، همچنین ایشان برای اولین بار در سپهر فرهنگی – علمی جوامع کرد زبانِ ایران، عراق، ترکیه و سوریه کتاب مستقلی را در زمینه «کلام جدید» و بررسی و تحلیل موضوعات مندرج در ذیل این رشته ی جدید همچون: هرمونتیک، پست مدرنیسم، فمینیسم، پلورالیزم، منطق جدید و ... و تبیین و واکاویِ پیوند آنها با معرفت دینی به رشته ی تحریر درآمد و سالها توسط خود ایشان و دیگر اساتید در دانشگاه ها تدریس می شد. همچنین اولین کتاب مربوط به «کلام جدید» در جهان اسلام که کتاب «رسالة التوحید» شیخ محمد عبده است، را برای اولین بار به زبان فارسی ترجمه نمود و به جامعه ی فرهنگی ایران شناساند، این در حالی بود که چندین دهه ی متمادی از طریق تدریس و آموزش این کتاب و گنجاندن آن توسط علامه احمدیان در لیست دروس حوزه های علمی کردستان، ایشان هم به اصلاح برنامه درسی مدارس علوم دینی یاری نمود و هم طلاب و دانش پژوهان جوان را با این دانش نوبنیاد آشنا و علاقمند کرد.
اهتمام جدّی و باورمندی عمیق به گفتمان های «اندیشه بنیاد» و «عدالت محور» که گفتمان های غالب در نگارش دو کتاب «سیمای صادق فاروق اعظم» و «سیر تحلیلی کلام اهل سنت» است و تلازمِ این دلمشغولی و دغدغه مندیِ «معرفتی و اندیشگی» و «عدالت خواهی و عدالت پروری» که عبارت است از عقلانیت محوری و نگاه تحلیلی و انتقادی و منش آرمانخواهیِ عدالتِ محور، در سیره و سلوک عملی و فردی علامه احمدیان متجلی و هویدا بود. چنانکه در بحبوحه ی انقلاب و در بهار و تابستان 58 با نگارش نامه های سرگشاده ای به آیت الله مکارم شیرازی و مهندس بازرگان و آیت الله منتظری و ... و چاپ و درج آنها در روزنامه های کثرالانتشاری چون اطلاعات، خواستار رفع تبعیض در پیش نویس قانون اساسی و بازنگری در مفاد این پیش نویس و توجه جدی به احقاق حقوق کردها و اهل سنت و ملحوظ داشتن اصلِ اصیلِ دموکراسی اسلامی شد.
علامه احمدیان در پویش و کوششی هویت اندیشانه و باورمندانه و فراگیر و مستمر و بلاانقطاع و به مدت چندین دهه در احیا و اعتلای زبان و ادب و فرهنگ و میراث تاریخی و فولکلوریک کردی – به واسطه ی آن نبوغ و استعداد شگفت زبانی و ادبی و کلامی و بلاغی – تقلا نمود و از مجرای فعالیتهای پیگیر و چشمگیر مطبوعاتی، کوشندگیهای دراز آهنگ و اثرگذار رسانه ای، مشارکت فعال و پویا و تولید گرانه در همایش ها و گردهمایی ها و سمینارهای پرتعداد فرهنگی و ادبی و تاریخی کرد، سرودن مجموعه اشعار کردی، نگارش رمانِ کردی، آفرینش نثر ادبی کردی، نگارش متون علمی و معرفتی و تاریخی به زبان کردی، نگارش تفسیر قرآن به کردی، آفرینش متون عرفانیِ کردی و ... سعی وافر و جهد بلیغ و اهتمام تام و تمام مبذول داشت و در همین راستا نیز جدای از آفرینش آثار، ماندگار و فاخری چون «خه زینه»، «موناجات نامه»، «گه لحو»، «هه ست و هاوارا» و ... (که در خصوص شناساندن و تحلیل هر کدام از آنها مقالاتی مشبع و ممتّع توسط صاحبنظران و منتقدان نگاشته شده)، همچنین به نوبه ی خود محرومیت های اجتماعی و هزینه های سیاسی چندی را نیز متحمل گشت و برای نمونه مدت دو سال به شهر دامغان تبعید شد که اتفاقاً طلیعه و سرآغاز نگارش «کتاب سیمای صادق فاروق اعظم» و «سیمای صادق ابوبکر صدیق»، در آن دیار غربت رقم خورد و آن دو، یادگار مانای آن دوران و آن دیاراند.
آری، شاید به همین سبب باشد که مقالات و یادداشت های مطبوعاتی و اشعاری که در یاد بود و سالگردهای درگذشت ایشان نگاشته شده و انتشار یافته اند و غالباً به قلم جوانان و روزنامه نگاران و روشنفکران و فعالان فرهنگی و ادبی است، تقریباً علی السّویه از جانب هر سه طیفِ فکریِ «ملّی»، «مذهبی» و «ملی – مذهبی» نگاشته شده است که این واقعیّت نشان از حقیقتی دارد و آن این است که علامه احمدیان تحقیقاً و نیز در مقام عمل مصداق بارز اندیشمندی هویت اندیش و باورمند به گرایش تکثربنیاد و تلفیقیِ «ملّی – مذهبی» بودند که این خود دلالت بر ذهن و ضمیر و اندیشه ی تکثرخواه و پلورالیست ایشان و بینش و منشِ دمکراسی خواهیِ وی دارد چنان که در نامه ای سرگشاده برای دفاع از حقوق کردها و اهل سنت خطاب به یکی از شخصیت های سیاسی و مراجعِ نامدار ایران (چاپ شده در اطلاعات 12 تیرماه 58) چنین لزوم پایبندی خود و دیگران را به دمکراسی بازگو کرده و یادآور می شود:
«... اما نمی دانم چه چیزی باعث شد که از چندی قبل و مخصوصاً بعد از انتشار پیش نویس قانون اساسی یک مرتبه قلمت را به زمین گذاشته ای؟ چرا درباره ی برخی از اصول این پیش نویس آنچه را حق است نمی نویسی؟ چرا نمی نویسی که محتوای اصل سیزدهم و به رسمیت شناختن تنها یک مذهب در قانون اساسی یک ستم بزرگ مذهبی است و همه ی ایرانیان به حکم قانون اساسی باید تنها از فقه یک مذهب پیروی نمایند؛ و این هم یعنی تحمیل عقیده و احکام یک مذهب اسلامی خاص بر صاحبان مذاهب دیگر اسلامی و اهمالِ اصلِ «لااکراه فی الدین» و زیر پا گذاشتنِ نخستین اصلِ دمکراسی اسلامی ...».
به گفته ی استاد ناصر علیار، تاریخ نگار آثار و افکارِ علامه احمدیان، در کتابِ پیشگفته اش: «علاوه بر آن که حضورِ قلم و زبان و اندیشه و آفرینش ادبی علامه احمدیان در مطبوعات کردستان ایران و در مقام مقایسه با دیگر عالمان و شخصیت های دینی و مذهبی این خطّه، بی بدیل و بی رقیب است؛ همچنین بعد از ارتحال ایشان تاکنون حجم وسیعی از مقاله های بزرگداشت وی در مطبوعات انتشار یافته است و ابعادی از فعالیتهای علمی و ادبیِ وی مورد بررسی قرار گرفته، توفیقی که از تاریخ پیدایش مطبوعات در کردستان ایران تا این زمان نصیبِ هیچ عالم دینی نشده است».
این حضور جدّی و مستمر و این اهتمام بلیغ و این توفیقِ بی رقیب و بی بدیل در عرصه ی روزنامه نگاری و این کوشندگی پردامنه در عرصه ی مطبوعات و این کارنامه ی بلندبالای مطبوعاتیِ علامه احمدیان نباید غیر منتظره و غیر قابل انتظار باشد چرا که ایشان در آخرین سال از دوره ی تحصیل حوزوی خود در بغداد و در نزد علامه ملامحمد قزلجی، متفکر نواندیش و روشنفکر و روزنامه نگار مهاجر و غریب کُردِ مهابادی، به تلّمذ «فلسفه» و «علم الحدیث» پرداخت، همان شخصیت سترگ و «عظیم» کُرد که بنیانگذارِ روزنامه نگاری کردی در کردستان ایران بود و سال 1300 شمسی روزنامه ی «رۆژی کورد» را سردبیری می کرد. آری این روشنفکر و روزنامه نگارِ تبعیدی کُرد، شعله ی عشق به روشنگری و آزادیخواهی و دمکراسی و اخگرِ خدمت به زبان و فرهنگ و ادب و میراثِ قومی کرد را در درون استاد احمدیان جوان شعله ورتر و فروزان تر ساخت.
بابک احمدی، روشنفکرِ تولیدگر و نویسندهی نامدار معاصر ، در کتاب "کار روشنفکری" ، کار اصلی روشنفکر و خصیصهی بنیادی "روشنفکر" را " جدّ و جهد مدام در جهت توسعەی افقِ گفتمان فکریِ خویش و تلفیق افقِ آن با آفاقِ دیگر گفتمانها " می داند و ازین منظر علامه احمدیان بهحق دغدغهاش روشنفکری و کارش روشنفکری بود چرا که افقِ گفتمان " دینی_فقهی" را بە حدّ تمام و کمال توسُّع بخشید و آن را عملا" و نظرا" و با مشی عملی و نظری و با کنشگری و کوشندگی اجتماعی و با بینش و نگرش و نگارشِ تالیفات و تحقیقات بنیادینِ خود ، هنرمندانه و استادانه و کامیابانه، با آفاقِ گفتمانِ "ملّی" و گفتمانِ " هویّت اندیشانە" و گفتمانِ" معرفتی و حکمی و کلامی" و گفتمانِ " اصلاحگری_احیاگری" و گفتمانِ"تاریخی" و گفتمانِ"ادبی و رتوریک" و حتی با گفتمان"ژورنالیستی_رسانەای" تلفیق نمود و از منظر نظر بابک احمدی ، بهحق ، کارش روشنفکری بود و دغدغهاش روشنفکرانه .
« عباس محمود عقّاد»، متفکّر، نظریه پرداز، تاریخ شناس و ادیب و نقّادِ معاصر و پیشرو مصری، انسان ها را از حیثِ مواجهه با منافع حیاتی خویش در ساحتِ تعهد اجتماعی و اخلاقی و از زاویه ی منش و شخصیت و بهره وری از موهبت و مکرمتِ اخلاقی به طور عموم به دو دسته تقسیم کرده است: 1- « انسانِ عظیم»؛ 2- « انسانِ قدیر».
«عظیم» کسی است که ذاتاً از او خیری می جوشد. از جوهری انسانی و اصالتی اخلاقی بهره برده و ذاتاً فرصت های فراوان در اختیار بشری می نهد و در مواجهه با ناسپاسی ها و نامردمی ها نیز از سودرسانی و فرصت سازی و خیرآوری دریغ ندارد. بزرگی از ذاتش می جوشد و کارهای بزرگ را رقم می زند. «قدیر» کسی است که فعلش از ذاتش نمی جوشد. از امکانات و ابزارهای اجتماعی بهره می جوید تا خویشتن را برکشد، ولی تا این حد که این ابزارها او را یاری کنند. اگر انسان «عظیم»، «بزرگ» است؛ انسانِ «قدیر»، «بزرگ نما» است.
«عظیم» چشمه ای است که بی منت، برای سیرابی جامعه و باروری حیاتِ طیّب می جوشد و «قدیر» چاهی است که به مدد بهره گیری از شرایط تاریخی و امکانات و ابزارهای اجتماعی، برای برکشیدن خود بر دیگران و سود بردن از تنعمّات می کوشد.«عظیم» دیگران را برمی کشد و «قدیر» خود را. «عظیم» خود را می سوزاند تا نور بخشد و «قدیر»، از شانه های دیگران برمی آید. «عظیم» در بابِ خویش به اندک بسنده می کند و برای خیررسانی به دیگران به حظِّ وافی می کوشد.
انصاف می دهم که علامه احمدیان «عظیم» بود چرا کە در آثار و تالیفات و تحقیقاتش هم صاحبِ" متدِ علمی" بود و هم واجدِ "پروژەی فکری" و هم بهرەمند از "هنرِ معماریِ کلام و مهندسیِ زبان" و همه اینها در خدمت«تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت» مخاطبان و همکیشان و هم زبانان و هم میهنانش بود. آری علامه احمدیان جمیع این خصایل ذاتی و فضایل اکتسابی را – به گواهی و اجماع جمیع آگاهان و صاحبنظران- نه برای برکشیدن خود بل برای خیررسانی به عامه وکافه ی مخاطبان دردمند و عطشان و نیز برای سوختن و گداختن و برافروختن شمع پرفروغ وجود خود جهت روشنگری در صحنه و ساحت و سپهر معرفت و دیانت و هویت و هنر ادبیات، به راه و بکار انداخت.
علامه احمدیان «عظیم» بود چرا که "ذاتی نامکرّر" بود و «وجودِ مکرّر» دیگران نبود و همیشە چە در مقام نظر و چه در مقام عمل میخواست که "مرجعِ تحقیق" باشد تا "مرجع تقلید"! و این قولی است کە جملگی برآنند و اجماع قاطبهی صاحبنظران بر آن است که در این وادیِ صعبناک و گرانسنگ سخت موفق و کامیاب شد و "مرجعِ تحقیق" راستینِ آحاد جامعهی کرد و اهل سنت ایران قرار گرفت . علامه احمدیان عظیم بود چرا که به گفتهی استاد احمد قاضیِ بزرگ: " علامه احمدیان زمان را سخت مسولانه و عمر را بهشدت مسولیتشناسانه مصرف میکرد"؛ علامه احمدیان "عظیم " بود چرا کە الحق «حماسه آفرین» بود و نه «حماسه سرا»؛ و چه حماسه ای ژرفتر از «احیای دین و اصلاحِ دین»؟؛ و چه حماسه ای پاکتر از «احیای قرآن»؟؛ و چه حماسه ای والاتر از «احیای عدالت»؟؛ و چه حماسه ای پرشگون تر از «احیای هویت ملی و مردمی و اعتلا و بازآفرینی فرهنگ و ادب و زبان و تاریخ کُردی»؟؛ و چه حماسه ای مقدس تر از «روشنگری و روشن اندیشی و آزادیخواهی به مدد رکن چهارم دموکراسی»؟؛ و چه حماسه ای پیروزتر و متبرّک تر از «باور راستین به "ملت باوری" و پیکار پیگیر برای تحقق مردم سالاری»؟ علامه احمدیان متفکری بود دردشناس و درمان شناس که چونان روشنفکران اصیل و پیشرو با «تقریر حقیقت» به «تقلیل مرارت» همکیشان و همزبانان و هم آئینان و هم میهنان خویش مبادرت تام و تمام ورزید. متبرک باد نام و یاد و یادمان علامه احمدیان و پررهرو باد کیش و آئین«تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارتِ » متفکران و روشنفکران اصیل و پیشروی چون علامه احمدیان.