جنگ آتشنشانان با آتش تمامی ندارد. آنها وقتی در ایستگاهها صدای آژیر را بشنوند، ثانیهای را برای رسیدن به محل حادثه تلف نمیکنند تا هر چه زودتر برای نجات جان و مال مردم،به دل حادثه بزنند. رشادتهای آتشنشانان شهرمان داستانهای فراوان دارد که خط بسیاری از آنها را ایثار و از خودگذشتگی تشکیل میدهد.
آنها با حقوقی اندک و معوق، بیمهای نیمبند و روزگاری سخت، تنها با آستان غیرت و همتی جانانه، مرگ را به بازی گرفتند و بیهیچ توقعی خالصانه انجام وظیفه کردهاند.
حوالی ساعت 12 بامداد جمعه گذشته، شعلههای آتش، ضلع شرقی فاز قدیم بازارچهی مهاباد را در بر گرفت. مقامات شهر، خسارات این حادثه را 30 میلیارد تومان اعلام کردهاند و میگویند اتصال برق در داخل مغازهها علت آتش سوزی بوده است.
به جد میتوان گفت که اگر تلاشهای آتشنشانان شهرمان و پنجه افکندنشان با شعلههای سرکش و سوزان آتش نبود، حال تمام بازارچه و حتی خانههای اطراف با خاکستر یکسان شده بود.
یکی از این آتشنشانها، سردار فداکار است. سردار به همراه همکارانش شب حادثه با وجود نبود امکانات دل به حادثه میزند و وارد بازارچه میشود. سردار در حین حادثه دچار خونریزی و تنگی نفس میشود و او را به بیمارستان منتقل میکنند. از او خواستیم که شب حادثه را برایمان تعریف کند.
سردار میگوید: شب حادثه من شیفت نبودم. در حال استراحت در خانه بودم که دوستان و آشنایان در رابطه با آتشسوزی با من تماس گرفتند، من هم در جریان نبودم. گوشی را برداشتم دیدم هاژه خبر فوری زده و نوشته آتشسوزی در بازارچه. با سرعت از خانه بیرون آمدم و به ایستگاه رفتم. همانطور که میدانید ما امکانات نداریم. من هم بدون سِت تنفسی و امکانات به محل حادثه رفتم. وقتی رسیدم 2خودروی آتشنشانی در کوچهی پشتی بازارچه نزدیک به مدرسه، از بالای ساختمان مشغول آبپاشی بودند. گروهی دیگر از بچهها نیز در داخل کوچه و از در اصلی بازارچه مشغول خاموش کردن بودند. از آنجایی که اطفای حریق از بالا کارآمدی لازم را نداشت سعی کردیم که وارد بازارچه شویم.
سردار به روشهای اطفای حریق اشاره میکند و ادامه میدهد: خاموش کردن آتش دارای چندین مرحله است. اول باید آتش را کنترل کرد و مانع از پیشروی آتش شد و سپس باید برای خاموش کردن آن اقدام کرد. شعلههای آتش بسیار شده بود. در هر 3 دقیقه، یک مغازه آتش میگرفت. از این رو با سید رحمان که همکارم است وارد بازارچه شدم. توانستیم کاملا از پیشروی آتش در کوچهی اول جلوگیری کنیم. سپس با سرعت به کوچهی دوم رفتیم. چند تا از مغازهداران نیز آنجا بودند. از پیشروی کردن آتش در کوچهی دوم نیز جلوگیری کردیم. مهندس احمدی مدیر عامل سازمان نیز شخصا آنجا حضور داشت. از او خواستم که برای اینکه شیلنگ به کوچهی سوم نیز برسد، شیلنگی دیگری به آن متصل کند. وارد کوچهی سوم شدم و توانستیم مانع پیشروی آتش در کوچه سوم نیز شویم. کم کم توانستیم آتش را در کنترل بگیریم. الان فقط یک گوشه مانده بود که آتش از آنجا شروع شده بود. گروهی از نیروها، مشغولِ خاموش کردن آن گوشه بودند. آنجا کاملا سوخته بود و به نظرم در این وضعیت خاموش کردن آنجا کاری بیهوده بود و بایستی سعی میشد که آتش به جاهای دیگر سرایت نکند. آتش داشت بزرگتر میشد و به سمت بازارچهی جدید میرفت. در این بحبوبه و در اوج دود و بحران، ست تنفسی نداشتیم. حال من خیلی وخیم بود یکی از دوستان در حالی که زانو زده بودم من را به بیرون بازارچه برد. کمی آب به دست و صورتم زدم و دوباره وارد بازارچه شدم. این بار نتوانستم زیاد مقاومت کنم و بعداز اینکه چند جای دیگر را خاموش کردم دیگر نتوانستم ادامه دهم و افتادم. نمیتوانستم نفس بکشم. بچههای هلال احمر آمدند. وضعیتم بدتر شد و خونریزی کردم. آتش سوزی هم تمام شده بود و ساعت 2 و 30 دقیقهی بامداد توانستیم آتش را مهار کنیم. لکهگیری آتشسوزی مانده بود. آن هم بر طرف شد.
از وضعیت کنونی او پرسیدیم. «الان که دارم با شما صحبت میکنم سینهام درد میکند که زیاد مهم نیست. من از خونریزی بینیام نگران بودم که شکر خدا از امروز صبح برطرف شده است.»
او از همکار دیگرش، سید کمال میگوید که در حادثه مصدوم شده بود. «سید کمال صالحی همکار دیگرم نیز در حین آتشسوزی مصدوم شد. الان هم به دلیل درگیری ریهها و درد چشمهایش در خانه بستری شده است. آنها اولین خودرو بودند که به محل حادثه رسیدند.
فداکار در ادامه به کمبود امکانات و تجهیزات در آتشنشانی مهاباد اشاره میکند و میگوید: واقعا مایه تاسف است که آتشنشانهای مهاباد هیچگونه تجهیزات انفرادی مانند سِت تنفسی ندارند. هنگامی که من در حین انجام اطفای حریق نمیتوانم از خودم مراقبت کند چگونه میتوانم کسی دیگری را نجات دهم. باعث شرم است که من بگویم به عنوان یک آتشنشان سِت تنفسی ندارم، این وضعیت مانند این است که شما به خیابان بروی و کفش نداشته باشی. ما از غیرت خودمان مایه میگذاریم ولی آتش خاموش کردن با این وضعیت کاری صد در صد اشتباه است. میتوانم به شما بگویم که هر کسی که در این آتشسوزی بوده است، 10 سال از عمرش کم شده است. شغل ما آتشنشانی است و ما همیشه با آتش سر و کار داریم. ما همیشه این دود را استنشاق میکنیم. این لباسی که بر تن میکنیم استاندارد و ضد حریق نیست، فقط یونیفرمیست که ما را از مردم جدا میکند. کفش و پوتین آتشنشانی باید ضد آب باشد، در آتشسوزی بازارچه کفشهایم تا قوزک پر آب بود. خیلی از مسئولان خواستهایم که به دادمان برسند. تجهیزات که گران شده، کسی گوشش بدهکار ما نیست.
سید کمال صالحی از دیگر آتشنشانهای غیور شهرمان است که در حادثهی آتش سوزی بازارچه جانش را بر کف گذاشت. مشکل تنفسی او باعث نشد لحظهای از انجام وظیفهاش دریغ کند. استنشاق دود باعث شده که ریههایش درگیر شود و خانهنشین شود. با او که صحبت میکنیم صدای گرفتهای دارد و به زحمت پاسخ سوالهایمان را میدهد.
به سید کمال از قدرانی مردم به خاطر زحماتی که کشیده میگوییم و او از انجام وظیفهاش میگوید. میگوید از اینکه وظیفهاش را به جا آورده خوشحال است و همشهریانش هیچ دینی به او ندارند. لحظهی حادثه را برایمان بازگو میکند و میگوید: من و آقای درویشی داخل کوچهها، و زیر دود بودیم [به سختی صحبت میکند] بسیار ناراحت شدم و استفراغ میکردم. من را به بیمارستان بردند. حالم خوب نیست و تعریفی ندارد. چشمهایم ورم کرده و اذیتم میکند. دچار تنگی نفس شدهام.
پس از 3 روز از وقوع حادثه، مراحل آواربرداری در بازارچهی مهاباد به اتمام رسیده است. بررسی کمبود تجهیزات و نیروی انسانی و مشکلات در آتشنشانی مهاباد داستانی مفصل است که در این مقال نمیگنجد، منتها این حادثه آژیر خطر را برای شهردارها و اعضای شورای شهر در ادوار پیشین و مقامات کنونی به صدا در آورد.