صبح زود هنگام رفتن در مسیر مدرسه در سرمای سوزناک صبح پائیزی دوباره با صحنه تکراری گشت گله ای سگهای ولگرد در کوچه ها مواجه شدم....
همانطور که به نگاههای مضطرب و چشمهای پریشانشان دقیق شدم نوعی حس شرمگینانه از چشمهای میشی رنگ آنها وجودم را دربرگرفت....
ناگهان سگی که یکی از پاهایش در اثر ضربه شکسته و چلاق شده بود،نظر من را به خود جلب کرد که از دسته عقب مانده بود....نا امیدی او هیچ تفاوتی با نا امیدی یک انسان دل شکسته نداشت، هیچ تفاوتی...
پیرمرد دست فروشی را دیدم که تفاله های گوشتی از پسماند کشتار مرغ را به او میداد و آن زبان بسته با حرص و ولع عجیبی آن را می بلعید...جلو رفتم و از رفتارش قدردانی کردم...
عجیب بود، زندگی آنها فکرم را مشغول کرد..ما آنها را یک ولگرد و مزاحم می دانیم، ولی آیا اگر به آنها وظیفه حراست یک گله را واگذار کنیم، آنها ولگردی را انتخاب خواهند کرد؟ حراست کردنی در کمال امانتداری بدون پر کردن فرم تعهد محضری و قسم نامه اداری ، در ازای حقوقی که فقط یک تکه نان خشک است
پس آیا این ما انسانها نیستیم که از آنها غیرمسوولانه یک حیوان ولگرد ساخته ایم؟
با مطالعه تاریخ جغرافیای این سرزمین در میابیم که بارها با سخاوت در خانه خود را به روی خیلی از نامردمان باز کرده ایم که در ازای مهمان نوازی ما را از رو گاز گرفته اند...در حالی که تنها موجود باوفایی که به جرم نجس بودن هرگز اجازه ورود به خانه را به آنها نداده ایم، همین سگها هستند
سگها هرگز خائن و بی صفت نیستند
مدتی است که حضور این حیوانات رنجدیده در سطح شهر بیشتر محسوس است، بیائید فکری به حالشان کنیم نه آنکه با بی مهری بلای حالشان باشیم
به نزدیکی در مدرسه رسیدم، شعورم تکانی خورد، در سیاره ماه و مریخ اثری از سگ و گربه و گنجشک و روباه و کلاغ نیست،پس این موجودات غیر بشر جزء زیبایی های سیاره خاکی هستند..
بیائیم فرزندانمان را درس حیوان دوستی و دوری از حیوان آزاری بدهیم..
وارد مدرسه شدم و در حیاطی که این روزها بخاطر کرونا خالی از هیاهوی دانش آموزان است با چشمی گریان دست به سوی هنرمند گیتی بلند کردم و به جای همه همنوعانم دعا کردم که :
خالقا ما را بخاطر این همه ناسپاسی و بی مهری ببخشای..آمین