توافقنامهی صلح اخیر میان اسرائیل، امارات متحده عربی و بحرین که با واسطهی دولت دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا انجام شده است، حاکی از تغییری عمده در سیاستهای خاورمیانه است.
ائتلافها و منافع ژئوپلیتیک در منطقه توسط نیروهای داخلی و خارجی در حال دوباره شکل گرفتن و تعریف شدن هستند. اگرچه این آرایش ژئوپلیتیک سالهاست که در دست ساخت است، اما تغییرات اخیر منطقهای، روند آن را رسمیتر و تسریع کرده است.
از این تغییرات منطقهای میتوان به خیزشهای موسوم به بهار عربی، ظهور مجدد جنبشهای اسلامگرا و متعاقبا نزاع بر سر مشروعیت رژیمهای سیاسی موجود در خاورمیانه، قدرت رو به افزایش بازیگران قدیمی و جدید همچون ایران و ترکیه و در نهایت امضا و سپس خارج شدن آمریکا از معاهده هستهای با ایران در سال 2015 اشاره کرد.
این تحولات مهم، ظهور توافقهای اخیر عادیسازی روابط با اسرائیل را تسریع کرده است.
در یک دهه گذشته، این وقایع، سطح قابل توجهی از ناامنی و تزلزل را در میان دولتهای استبدادی خاورمیانه ایجاد کرده است که همین امر آنها را به دنبال متحدانی تازه برای اطمینان از ثبات رژیم کشانده است.
فارغ از همکاریهای امنیتی و نظامی، اتحاد جدید بین اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیجفارس براساس منافع مشترک برای حفظ وضع موجود در منطقه و به چالش کشیدن قدرت ایران در میان بعضی از کشورهای کلیدی همچون سوریه، یمن،عراق و لبنان بوده است.
اهداف نظم نوظهور منطقهای، ریشه در ثبات رژیمها و بیشتر میلیتاریزه شدن یک منطقهی کاملا نظامی که خود بازاری بزرگ برای صنایع نظامی و امنیتی خارجی است، دارد.
در سال 2019، هزینههای نظامی منطقه به 100 میلیارد دلار رسیده است. در پی قیامهای سال ۲۰۱۱ اعراب، کشورهایی مانند عربستانسعودی هزینهی نظامی خود را از ۵۳ میلیارد به ۸۵ میلیارد دلار افزایش دادهاند. عربستان سعودی علیرغم کاهش 6.5 درصدی هزینههای نظامی خود، در مابین سالهای 2017 و 2018، همچنان سومین کشور جهان از لحاظ مخارج هزینههای نظامی به شمار میرود. در سال ۲۰۱۹، اماراتمتحدهعربی هزینههای دفاعی خود را حدود ۴۱ درصد افزایش داده است.
بر خلاف گذشته، زمانی این کشورها، تا حد زیادی از حمایت آمریکا و استعمارگران سابق مانند فرانسه و انگلیس خرسند و برخوردار بودند، لیکن اکنون نخبگان حاکم در بسیاری از کشورهای عربی، از جمله اماراتمتحدهعربی و بحرین، به شدت بر این باورند که در بحبوبهی تغییرات اساسی خاورمیانه، بقای رژیم آنها به طور فزایندهای از عادیسازی و اتحاد نظامی قوی با اسرائیل نشات میگیرد.
ترامپ تحت عنوان «معامله قرن»، برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین و مقابله با قدرت ایران در منطقه، خواستار گشایش و همکاری بیشتر، بین سران کشورهای حاشیه خلیج فارس و اسرائیل شده است. منتها وعدهی تامین تجهیرات پیشرفتهی نظامی(که تاکنون به دلیل تعهد ایالات متحده برای حفظ برتری نظامی اسرائیل از آنها سلب شده بود) و نگرانی و ترس از تغییر بازیگران اصلی در طبقهی حاکم عرب، سناریوی عادیسازی روابط با اسرائیل را باورپذیرتر میکند.
نقش پررنگ آمریکا در میلیتاریزه کردن خاورمیانه مسئلهی جدیدی نیست. کارشناسان معتقدند که مهمترین صادرات آمریکا به خاورمیانه اسلحه و مهمات جنگی است. آمریکا مایل بوده که امکان ایجاد قدرت و حضور نظامی برای کشورهای حاشیه خلیج فارس را، چه به صورت مستقیم و چه نیابتی در کشورهایی همچون یمن، لیبی و سوریه فراهم کند، از این رو کنترل تسلیحات و درگیری مسلحانه با توجه به منافع آمریکا همچنان ادامه دارد.
سابقهی طولانی حمایت آمریکا از اسرائیل برای حفظ سلطهی این کشور، تحت عنوان صلح همچنان بازار را برای آمریکا گرم نگه خواهد داشت. آمریکا همچنان به دنبال افزایش تجارت سلاح در سال 2020 بوده است و تاکنون بیش از نیمی از سلاحهای خود را به خاورمیانه تحویل دادهاست.
البته اسرائیل نیز از این نظم جدید بیبهره نخواهد بود. هدف نهایی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، علاوه بر منحرف کردن افکار عمومی از مخالفان داخلی و اتهامات فساد، شکست کامل فلسطینیها و نهضت ملی آنهاست که این امر با تلاش برای شکستن پیوند منطقهای با مساله فلسطین و عادیسازی روابط با قدرتهای خاورمیانه برایش میسر خواهد شد.
همهنگام، روند نهادینهسازی اشغال دائمی سرزمینهای فلسطین، محاصره غزه و از بین بردن چشماندازهای دولت فلسطین به سرعت در حال پیشرفت است. این سیاست، از گذشته تاکنون، به دنبال ایزوله کردن فلسطینیها از معادله منطقهای و وادار کردن آنها به تسلیم شدن و شرایط «صلح» اسرائیل است. به نظر میرسد، «توافق نامههای صلح» به جای ترویج صلح، نتیجه عکس خواهد داشت و باید منتظر رویارویی و رقابت تسلیحاتی در خاورمیانه شد.