اگر از زاویه ی روانشناختی بخواهیم یک نگاه اجمالی به علل بی توجهی ما به رفتارهای پیشگیرانه ی مقابله با ویروس کرونا داشته باشیم ،لازم است به تاریخ نگاهی بیاندازیم، میبینیم که بشریت بحرانهای متعددی را پشت سر گذاشته است؛
بلایای طبیعی همچون زلزله، سیل، طوفان، همینطور سوانح هوایی و دریایی؛ در این بین چه سوگها، جداییها و ناکامیها را پشت سر گذاشتیم و مواقعی بود که در برهه چند روزه شاهد چندین مصیبت و بلا، به طور همزمان بودهایم و رفتار سازگارانه مردم در قبال تمامی این بلایا، سکوت، خودداری هیجانی و تحمل بوده است.
در علم روانشناسی مبحثی تحت عنوان «درماندگی آموخته شده» وجود دارد که موجود زنده در اثر تلاشهای متعدد، بدون رسیدن به نتیجه دلخواه بر طبق تجربیات گذشته به این نتیجه میرسد که کوشش و تلاش بینتیجه است و موفقیتی حاصل نمیشود.
درماندگی آموخته شده زمانی روی میدهد که انسان یا حیوان به صورت مکرر مجبور به تحمل یک محرک آزاردهنده میشود که نمیتواند از آن فرار کند در نتیجه بعد از تلاشهای متعدد ناموفق برای رهایی از این موقعیت آزاردهنده میآموزد که کنترلی بر شرایط موجود ندارد و نگرانکنندهتر این که هرگونه تلاش برای تغییر وضعیت نابسامان را متوقف و به موجودی کاملاً منفعل تبدیل میشود.
با پیدایش وضعیت غیر قابل کنترل در انسان و عدم پویایی و تلاش برای موفقیت و بهینهسازی زندگی، فرد به مرور دچار افسردگی به همراه تحریفات شناختی میشود.
در این میان افراد، دچار خطاهای شناختی کوچکبینی (ریزبینی)، تفکر دوقطبی و استدلال هیجانی می شوند.
“ریزبینی” فرد موضوع موردنظر را آنقدر کوچک میبیند که با واقعیت بسیار متفاوت است. تفکری مانند اینکه “کرونا که چیزی نیست”
این خطای فکری نتیجهاش همان اعتماد به نفس کاذب خواهد بود که فرد قهرمان داستان خودش بوده که نه بیمار خواهد شد و نه اتفاقی برایش خواهد افتاد.
در “تفکر دوقطبی” فرد یا همه چیز را بسیار خوب و عالی یا بسیار بد و زشت میبیند، پس یا دست به مراقبت بیش از حد زده و یا همه چیز را عالی دیده و نیازی به رعایت مسائل بهداشتی نمیبیند.
در “استدلال هیجانی” نیز تفسیر فرد از واقعیت تحت تأثیر احساس اوست؛ تفسیری مانند اینکه ” وقتی من احساس افسردگی دارم، پس این همه مراقبت برای چه؟”.
در واقع زمانی که افراد گرفتار این خطاهای فکری میشوند در سه مولفه انگیزشی، شناختی و احساسی غیرطبیعی عمل میکنند و زندگیشان تحت تأثیر این سه مولفه آسیب جدی میبیند.
از نظر صدمه “شناختی” فرد اینطور فکر میکند که تلاشهایش بیثمر است، پس ناامید شده در نتیجه موضوع رعایت مسائل بهداشتی برای او بیمعنی میشود.
از نظر آسیب “انگیزشی” زمانی که فرد احساس میکند رفتار او منجر به نتیجه مثبت نمیشود، مانند این که کرونا هنوز وجود دارد، واکسنی برای آن کشف نشده و ممکن است تا زمانهای دور نیز با چنین مسئلهای دست و پنجه نرم کند ، رفتاری که منجر به تغییر موقعیت شود را شروع نمیکند و با خود میگوید کرونا که وجود دارد و فیالحال هم خواهد بود پس چرا باید از دستکش و ماسک استفاده کرده و خودم را اذیت کنم؟
در آسیب “احساسی” نیز احساسات منفی در نتیجه غیرقابل کنترل بودن موقعیت در فرد شکل میگیرد، حتی معنای زندگی برای او پوچ و بیمعنی میشود؛ به طوری که زمانی که از فرد پرسیده میشود چرا از ماسک و دستکش استفاده نمیکنی ؟ در پاسخ میگوید همه ما رفتنی هستیم! چه با کرونا چه بدون کرونا!
که در این حالت شاهد یک بی هدفی و بی انگیزه گی هستیم.
گاهی هم اضطراب بالا ما رو به یک موجود منفعل تبدیل خواهد کرد.
اما چه باید کرد؟
در این وضعیت نباید با فاجعه سازی و بزرگ انگاری حوادث،مجبور به اجتناب و گریز از حوادث شویم. دیدن واقعیت همان گونه که هست ،باعث میشود،آگهی و اطلاعات ما بر اساس داده های واقعی باشد و ذهن را به این واقعیت می رسانیم که واقع بینی و کنترل شرایط،عاقلانه ترین راه مقابله است.
سعی شود با آموزش های متعدد و از دریچه های مختلف از جمله رسانه ها و... ضمن قبول واقعیت مخرب این ویروس،باشیوه های مدیریت استرس و اضطراب و حفظ آرامش، میتوان تا حد زیادی در درجه اول حفظ سلامت روان خود و دیگران وسپس، موجب التزام هرچه بیشتر شهروندان به رعایت اصول بهداشتی پیشگیری از ویروس کرونا، امید داشت.به امید سلامتی همگی.