در اوضاع کنونی و بحران به وجود آمده در دنیا به دلیل شیوع ویروس کرونا، این مهمان ناخواندهای که مردم جهان را این روزها به خود درگیر کرده، اهمیت و ضرورت سازگاری انسان با این موقعیت را دوچندان میکند. از طرفی با تلاش بشریت برای مهار اپیدمی کرونا در سراسر جهان هر روز شاهد واکنشهای متفاوت افراد جامعه با وضعیت فعلی هستیم. هر کس در هر محیطی که زندگی میکند در مواجه با موقعیتهای مختلف زندگی خود بایستی بتواند با آن سازگار شود چرا که ناسازگاری فرد با این موقعیتها منجر به مشکلات متعددی خواهد شد.
سازگاری(compatibility) با موقعیتهای مختلف زندگی زمانی امکانپذیر است که عوامل مؤثر موجود در محیط نظم داشته باشند و فرد بتواند رفتار خود را با آن تطبیق دهد. سازگاری با نظم محیط حالتی به وجود میآورد که به آن احساس ایمنی(feeling safe) میگویند. بنابراین وجود نظم در طبیعت و اجتماع از عوامل اصلی تعیینکنندهی ایمنی(safety) است. اما با شیوع ویروس کرونا در جهان به عنوان یکی از عوامل برهم زدن نظم طبیعت و اجتماع، این وضعیت بحرانی باعث شد که براساس نظریهی سلسله مراتب نیازهای آبراهام مزلو(Abraham Maslow) احساس ایمنی و به دنبال آن «نیاز به امنیت»، در میان تمام مردم جهان اولویت خود را بازیابد. بدین صورت که نیازهای بالاتر چون برای زنده ماندن ما انسانها از ضرورت کمتری برخوردارند و شرایط خاص برای ارضای آنها در این موقعیت وجود ندارد، لذا آنها را به تعویق میاندازیم. از سوی دیگر اگر تغییرات نامنظم محیط مانند اپیدمی کرونا موجب شود که انسان نتواند نیازهای اولیه و منطقی خود را برطرف کند حالتی پیدا میکند که به آن ناکامی(frustration) میگوئیم. حال با توجه به طولانی شدن زمان شیوع ویروس کرونا، رکود اقتصاد جهانی به وجود آمده و لزوم تأمین مخارج زندگی برای برآورده نمودن نیازهای اولیه و فیزیولوژیکی از جمله آب و غذا، این شرایط برای درصدی از افراد جامعه که از حقوق ثابت و بنیهی مالی خوبی برخوردار نیستند، مشکلات متعددی فراهم آورده است. بنابراین با رجوع به نظریهی مازلو که در آن «نیازهای فیزیولوژیکی» در قاعدهی هرم بوده و مقدم بر نیازهای ایمنی هستند، لذا این دسته از افراد علیرغم توصیههای پزشکان و سازمان جهانی بهداشت(WHO) به پیشگیری، تقبل مسؤلیت اجتماعی و ماندن در خانه، در واکنش به ناکامی و جهت امرار معاش، به بیرون از خانه میروند؛ و برای فرار از مسؤلیت اجتماعی به مکانیسمهایی توجیهی پناه میبرند که در این خصوص آلبرت بندورا(Albert Bandura) به مکانیسمهایی دفاعی اشاره میکند که افراد را قادر میسازد تا از اصول اخلاقی خود سرپیچی کنند بیآنکه خود را خوار بشمارند، بدین طریق این افراد برای فرار از معیارهای اخلاقی از مکانیسم توجیه اخلاقی(moral justification) استفاده میکنند مثلاً فردی در مقابل سرزنش دیگران میگوید: «من به دنبال تکه نانی برای زن و بچهام هستم»، که فرد در این حالت رفتار قابل سرزنش خود را به صورت وسیلهای برای هدفی بالاتر و لذا قابل توجیه در میآورد. در این راستا جهت پیشگیری و مهار اپیدمی کرونا کشورهای مختلف جهان قوانینی را وضع میکنند که در آن همگان را ملزم به رعایت آن میدارند. این موانع را که در روانشناسی به آن «موانع اجتماعی» میگویند ناکامی انسان را در راه رسیدن به اهداف خود موجب میشوند مانند همین قانونهای سخت قرنطینه در کشورهای مختلف جهان و «طرح فاصلهگذاری اجتماعی» در کشور خودمان ایران که به موجب آن برخی از مردم مجبور به رعایت آن میشوند. به جز موانع اجتماعی، «موانع طبیعی» نیز وجود دارد که انسان در به وجود آمدن آنها نقش نداشته بلکه این موانع را طبیعت بر سر راه ما انسانها میگذارد مانند همین بیماری همهگیری کرونا که در پی آن بعضی از افراد به این بیماری مبتلا شده که نه تنها در برآوردن نیازهای خود ناکام شدهاند بلکه بالأجبار بایستی در قرنطینه بمانند.
با این وجود افرادی را در جامعه میبینیم که خود را با موقعیت فعلی سازگار نموده و با پذیرفتن مسؤلیت اجتماعی از سایر نیازهای والاتر خود گذشته و به صورت خودخواسته سبک زندگی «در خانه میمانیم» را برگزیدهاند و به احساس ایمنی دست یافتهاند و در آن سوی قضیه افرادی هم مشاهده میشوند که با بیتوجهی به توصیههای پزشکی و صرفاً جهت برآوردن سایر نیازهای خود مانند تفریح و پیکنیک و خوشگذرانی در بیرون از خانه به صورت دسته جمعی دور هم گرد میآیند، واقعاً چرا؟ جواب این سؤال را میتوان در یافتههای برنامهی تقویت زنجیرهای همزمان(concurrent chain reinforcement schedule) که توسط روانشناس رفتارگرای مشهور بوروس فردریک اسکینر(Burrhus Frederic Skinner) مطرح گشت، یافت. یکی از یافتههای جالب حاصل از کاربرد این برنامه مربوط به حوزهی کنترل شخصی است که طی آن انسان تقویتکنندههای کوچک اما فوری مانند تفریح و خوشگذرانی را به تقویتکنندههای بزرگ اما دیرآیند مانند سلامتی خود و جامعه در آیندهای دور، ترجیح میدهد؛ که در پی آن افرادی دیگر نیز در جامعه با مشاهدهی آنها به عنوان الگو، رفتار آنها را تکرار میکنند که این الگوبرداری ناصحیح را نیز میتوان با استفاده از نظریهی سرمشقگیری آلبرت بندورا تبیین کرد. بندورا در این زمینه به بازداریزدایی(disinhibition) اشاره میکند، که به معنی مشاهده و تجربهی عملی از الگویی است که بدون تنبیه شدن، به یک فعالیت ترسناک میپردازد، یعنی اشخاص دیگری در جامعه با مشاهدهی الگوهایی از افراد که در حال تفریح و خوشگذرانی بوده و بدون اینکه به بیماری مبتلا شوند و یا اینکه عامل تنبیهکننده و بازدارندهای برای آنها وجود داشته باشد، به تکرار رفتار آنها میپردازند.
اما گاهی افرادی هم هستند که نه میتوانند موانع را بردارند و نه میتوانند از کنار آن عبور کنند، در این حالت دچار تعارض(conflict) میشوند که میتوان به عنوان مثال به موقعیتی اشاره کرد که شخص را بر سر دو راهی قرار داده و منجر به ناتوانی او در تصمیمگیری میشود، موقعیتی که دارای چند ارزش مثبت و منفی است(جاذب-دافع، جاذب- دافع) که در آن خوشیها و ناخوشیهای زیادی وجود دارد. مانند موقعیتی که هم اکنون در آن هستیم که در طی آن فرد با ماندن درخانه ارزش مثبت سلامتی خود، خانواده و اجتماع را تضمین نموده و از کنار هم بودن در نزد اعضای خانواده لذت میبرد، اما در عوض ممکن است ارزش منفی تنشهای خانوادگی و اختلافات خانوادگی را در پی داشته باشد(جاذب-دافع). همچنین با ماندن در خانه ارزش مثبت مسؤلیت اجتماعی خود را ادا نموده و از طرف دیگر به عنوان یک ارزش منفی برآوردن بسیاری از نیازها و تفریحات بیرونی خود را از دست دهد(جاذب-دافع). بنابراین در این موقعیت بحرانی بهترین و منطقیترین راهحل این است که با دست کشیدن از ارضای سایر نیازهای خود و با برگزیدن ارزش مثبت سلامتی خود، خانواده و اجتماع و انتخاب رویهی «در خانه میمانیم» خود را با موقعیت فعلی سازگار نموده وبا احساسی سرشار از ایمنی به جامعهی انسانی در مهار این اپیدمی کمک کنیم.
گاهی هم اتفاق میافتد که انسان نه میتواند موانع را از میان بردارد و نه میتواند از اهداف دیگر خود که برآوردن سایر نیازها میباشد، منصرف شود، یعنی به نوعی نمیتواند خود را با شرایط موجود سازگار کند، حالتی که به او در این شرایط دست میدهد را تعارض روانی(Psychological conflict) میگویند، که میتوان به عنوان آسیبزاترین مورد در این شرایط از آن نام برد که در صورت برطرف نشدن و تداوم آن منجر به اختلالهای رفتاری و بیماریهای روانتنی(psychosomatic) میشود که از عوارض آنها میتوان به وجود زخم معده و اثنیعشر، فشارخون بالا، آلرژی، یبوست و سردردها اشاره کرد. پژوهشها نشان میدهند که وقتی افراد در حالت تعارض قرار نمیگیرند، حتی اگر در معرض خطر باشند، سلامت روانی خود را حفظ میکنند، به قول مولوی: «در بلا بودن به از بیم بلاست». بنابراین باید سعی شود افراد جامعه خود و خانوادهی خود را از حالتهای تعارض، دلهره و فشار روانی(استرس) برهانند.
❇️ در پایان توصیه میشود در صورت مشاهدهی هر نوع ناسازگاری، ناکامی، انواع پرخاشگری، تعارض و فشار روانی در خود با بهرهگیری از علم روانشناسی، کمک و مشاوره گرفتن از افراد متخصص در این موقعیت جهت سازگاری با وضعیت موجود سعی نمائیم که هم خود در بلاتکلیفی قرار نگیریم و هم دیگران را در حالت بلاتکلیفی و دلهره و نگرانی نگه نداریم.