خداوند افراد خاصی را انتخاب کرده و آنها را مورد آزمایش و امتحان خود قرار می دهد. این دسته از افراد برگزیدگانند. کسانی که بیشتر از همه بندگانش ، آنها را دوست دارد. شاید به ظاهر کمبود یا نقصی داشته باشند ولی در درونشان نیرو و قدرتی خدای نهفته است. همچون نقاشی با پاهایشان یا گرفتن قلم مو با دهانشان یا همچون سیامند رحمانی وزن برداری که برای کشور و مردمش در سطح جهان افتخار آفرین می شود.
دوشنبه 15 آذر در سالن مجتمع فرهنگی شهرستان سردشت مراسمی برای بزرگداشت روزجهانی معلولین برگزار شد.
آیا تنها روزی در تقویم و در سال اختصاص دادن به معلولین کفایت می کند؟ در دنیای پیشرفته امروزه برای آنها چه کارهای را انجام داده ایم آیا توانسته ایم حداقل امکانات زندگی را برای این قشرجامعه فراهم کنیم ؟آیا ابتدای ترین چیزها برای آنها یک رویای دست یافتنی نشده است؟
«قدم» دختری که با دیدن مربیانش چنان بی تابی و بی قراری می کرد که وقتی قضیه را از مادرش سؤال کردم گفت: چون او به ظاهر 15 سال شده است دیگر نمی تواند به مدرسه (مرکز کانی ) برود.
گریه ها و هیجانات «قدم» با دیدن مربیانش هر لحظه بیشتر می شد. او برای هر مربی آوای مخصوص به خودش را به کار می برد و آنها را مرتب صدا می زد. براستی چرا باید چیزی را که به این کودک آرامش می دهد خیلی راحت به بهانه های گوناگون از او دور کنیم. سن و سال برای او هیچ مفهومی ندارد. فقط یک چیز را می داند که دیگر اجازه رفتن به مدرسه را ندارد ولی دلیل آن را نمی داند.
بیاید از خودمان بپرسیم برای معلولین چه کار کردیم؟ آیا توانسته ایم گامی هر چند کوچک برای آنها برداریم. با نگاهی به شهر و اطراف خودمان متوجه می شویم که برای آنها در زندگی مدرن شهری خود کم ترین جایگاهی قایل نشدیم. در خیابان، کوچه، پارک، اماکن تفریحی، ادارات، سازمانها، دانشگاه و... هیچ کجا نمی توان گفت که حداقل امکانات را برایشان فراهم کرده ایم. داشتن یک ساختمان مخصوص به خودشان آیا انتظار زیادی است؟ یا حداقل تأمین بخشی از هزینه های زندگیشان و یا زمینه مهیا کردن یک شغل برای آنها ، کدامیک از این موارد را فراهم کرده ایم؟
به کار بردن واژه معلولین چقدر سخت و درد آور است. دراین مراسم بارها و بارها این واژه در سخنرانیها و بحث ها بکار برده شد. به نظر شما آنها با شنیدن این واژه چه احساسی پیدا می کردند؟! ای کاش به جای این واژه از یک کلمه مناسب و دلنشین تر استفاده می شد. به قول خانم جواهری:« برگزیدگان خدواند». آری براستی آنها برگزیده و خلایق زیبا و دوست داشتنی خداوند هستند.
چهره های شاد، لبخندهایشان چقدر زیبا و بدون ریا است. در کنار آنها چه حس زیبای به انسان دست می دهد. برای لحظاتی هم که شد ه از فکر دنیا و زرق و برق فریبنده اش خارج می شویم و در دنیای بی آلایش آنها غرق می گردیم.
آیا همین لبخند را می توان برچهره برگزیدگانی که امروزبزرگ شده اند و برای خود کسی شده اند دید. چرا جای خنده را اندوه و ناراحتی گرفته است؟ آیا مشکلات زندگی، کمبود امکانات، نگاههای تحقیر آمیز ما باعث نشده تا لبخند را از آنها بگیریم.
چرا باید رفتارهای ما با هم نوع هایمان اینگونه باشد؟ چرا آدمها را باید از روی قیافه و ظاهر قضاوت کنیم و آنها را ناتوان تصورنماییم ؟
ای کاش به جای این همه سخنرانیهای رسمی و کلیشه ای که امروزه تبدیل به عرفی شده اند اجازه می دادند تا برگزیدگان بیشتری درد دل می کردند یا پای صحبت پدر و مادرهایشان می نشستیم و درد و آرزوهایشان را می شنیدیم تا شاید کمی سبکتر می شدند.
ای کاش توجه به چنین برگزیدگانی تنها به یک روز در سال محدود نمی شد . آنها را تا سال دیگر و روز برگزیده دیگری فراموش نمی کردیم.
ای کاش می شد هر کسی به سهم خودش سالی چند بار به مراکز نگه داری و پرورش یا به خانوادهایشان سر می زدیم و چند ساعتی را به آنها اختصاص می دادیم. با آنها همبازی می شدیم تا لبخند را مهمان چهرهایشان نماییم.