در این چند ساله در شهرستان مهاباد با افزایش روز افزون دانشجویان تئاتر و همچنین کسانی که تحصیلات آکادمیک هنر را گذراندهاند شاهد تنوع زیادی در اجراهای تئاتری بودهایم، ابتدا این حرکت با نمایشهای خیابانی شروع شد، تئاترهای خیابانی که قدمت آنها شاید از انگشتان دست بالا نرود و در کنار این اجراها نمایشنامهخوانیها و اجراخوانیها نیز وارد حیطهی تئاتر مهاباد شدند و تقریبا تئاترهای محیطی نیز آرام آرام به تئاتر سنتی ما اضافه شدند و در این مدت اخیر نیز شاهد پرفورمنس «هیچ شتێکی نوێ » به کارگردانی اوین عزیزی بودیم که با گروهی جوان دست به اجرایی زدند که شاید اولین دفعه بود پرفورمنس را به این شیوه به مخاطبین عادی تئاتر معرفی کردند.
در باب هنر پرفورمنس متأسفانه منابع چندانی در ایران موجود نیست و هر چه هست مقالات ترجمه شده و مقالاتی گرداری شده از دیگر منابع تئاتریست و همین امر باعث میشود که تفاسیر گوناگونی در باب پرفورمنس موجود باشد. اما در این یاداشت کوتاه سعی بر آن شده در کنار نگاهی به پرفورمنس «هیچ شتێکی نوێ» از نظریههای غالب در مورد پرفورمنس استفاده شود. نظریههایی که بسیاری از آثار پرفورمنس را با آنها ارزیابی میکنند. در وهلهی اول باید به این نکته توجه شود که خانم عزیزی (بنا به شناخت نگارنده) اولین کار اجراییش را در مهاباد تجربه میکند، تجربهای که میتواند سخت برایش گران تمام شود چرا که او عادات ذهنی مخاطب تئاتر را دگرگون کرده است. مخاطبی که تا دیروز عادت داشت در تاریکی سالن گریه کند و بخندد امروز با مفهوم دیگری از هنر آشنا میشود. بر هم زدن عادات تماشاگران و مخاطبین تئاتر بیشک جرأت و جسارت میخواهد که اوین عزیزی این جرأت و جسارت را خوشبختانه دارد. هنر پرفورمنس دارای فرا تفسیر و فرا برداشت است. شاید نگارنده به همین خاطر است که خود را در دام تفسیر و تحلیل این اثر نمیاندازد و فقط به تطبیق نکاتی چند از نمایش با ویژگیهای پرفورمنس میپردازد اما در ابتدا بد نیست که برای درک بهتر مطالبی که دربارهی پرفورمنس به آن اشاره خواهم کرد خلاصهای از کار را بیان کنم.
در پرفورمنس «هیچ شتێکی نوێ» کاراکترهایی سیاه حضور دارند که با محصور کردن خود در یک مستطیل آنقدر ادامه میدهند تا تماشاگر یا جزئی از کار شود یا اینکه آنجا را ترک کند. بازیگرها (پرفورمر) با صداهایی بلند و خراشیده جیغ میکشند و به دور خود خط میکشند و جرأت خروج از خطی که به دور خود کشیدهاند را ندارند. اگر کسی هم تز بیرون مستطیل بخواهد آنها را بیرون بکشد آنها فورا مستطیلی دیگر به دور خود میکشند. آنقدر این کار را انجام میدهند تا اینکه نجات دهندگان خود را نیز در مستطیلها گرفتار میکنند حتی تماشاگران را نیز در این مستطیلها حبس میکنند و کار همچنان ادامه مییابد شاید بتوان هفتهها این کار را انجام داد.
اما ویژگیهای پرفورمنس:
از نظر اجتماعی عصر پرفورمنس عصر بحرانها، شورشهای دانشجویی و تظاهرات است. این عصر، عصر رهایی از قید شکلهای سنتی استعمار است و پرفورمنس را هنر مستعمرات میدانند، چرا که بسیاری از عناصر آن اعم از آیینها، رقصها، آوازها موسیقی و امثال آن از فرهنگ مستعمرهها گرفته شد. «مردمی که به آنها به دیدهی تحقیر مینگریستن» اینجاست که شورش که ذاتی هنری است، عنصر مسلم پرفورمنس میشود. پتسمن معتقد است در عصری که باورها دچار بنبست شدند و نیچه اعلام کرد خدا مرده است، داروین اظهار کرد در سر راه خود از اجدادی گذر کردهایم که از احترام چندانی نزد ما برخوردار نیستند، مارکس مدعی شد که تاریخ دستور جلسهی خود را دارد و بی اعتنا به خواستههای ما، ما را به سویی میبرد که باید ببرد، فروید به درک این نکته پرداخت که ما هرگز قادر به درک نیازهای درونی خود نخواهیم بود، جان واتسن بنیانگذار رفتارگرایی در آمریکا گفت آزادی و اختیار ما رویایی بیش نیست و آن چنان اسیر جبر و فاقد اراده هستیم که رفتارمان فرقی با حرکات کبوتران ندارد (میتوان گفت که کار اوین عزیزی در راستای این سخن جان واتسن است)، انیشتین اعلام کرد که امکان ندارد با قطعیت و جزم کامل نسبت به موقعیت مکانی و زمانی هر پدیده اظهار نظر کرد، زیرا همه چیز نسبی است، در چنین فضایی پرفورمنس بهترین نوع شورش است.
از این به بعد تئاتر به سوی این نشانهها میرود: پرداختن به گروتسک، شکستن دیوار چهارم، پرداختن به بازیگر ارگانیک، کشف زبانی نو، بازگشت به سرچشمهها، تئاتر سوم برای مشارکت تماشاگر و مشارکت او.
حال اینکه کار اوین عزیزی تقریبا بسیاری از ویژگیهای بالایی را در خود گنجاندهاست، بازیگرها با بدنهایی مچاله شده و تقریبا در هم مقاومتهایی که در برابر همدیگر از خود بروز میدهند و بازیهایی عضلانی وارد گروتسک میشوند. زبان نامفهوم و جیغهایی که بسیار آزارنده هستند از دیگر حسنهای کار است چرا که در پرفورمنس، کسانی مثل پیتر بروک در پی کشف زبانی نو بودند، زبانی مرکب از لحنها و صداهایی که دارای معنا و مفهوم نباشند. وولفسن معتقد بود که صدا بیان شنیدنی هستی درون یک انسان است، صدا کارکرد محض ساختارهای آناتومی نیست، بلکه بیان کل شخصیت انسان است، چکیدهی این نظر این است که بین رشد روانشناختی نمایشگر و صدا ارتباط وجود دارد. داستانهای این نوع کارها (البته داستان به معنی داستانی که سلسله مراتب دراماتیک را دارد در اینجا مد نظر نیست چرا در پرفورمنس ما شاهد پاراتاکس یا سلسله مراتب زدایی هستیم) معمولا پایانی باز دارند و قابلیت این را دارا هستند که روزها اجرا شوند و در کار خانم عزیزی به خوبی این مسئله قابل رویت بود. در واقع خانم عزیزی از تمامی عناصر موجود برای خلق یک پرفورم به درستی استفاده کردهاند. با این کار امید این میرود که فضای تئاتر مهاباد به سوی دیگر گونههای اجرایی و تنوع بخشیدن به سلایق مخاطبین تئاتر گامی جدید بردارد.