تاریخ: ۱۳۹۵/۸/۱۰
رخِ دیوانه
کامیار رادنیا



موجهای دمکراسی از شاخ آفریقا شروع شد و در خاورمیانه به بن بست رسید. شروع این امواج را می توان مهر تاییدی بر نظریه موج سوم هانتینگتن (فیلسوف سیاسی) دانست ولی شاید کمتر کسی فکر می کرد که این موج قبل از آرامش، دچار طوفانی مواج تر از خویش شود. همانطور که قرن بیستم با سقوط و ریزش امپراطوری ها شروع شد و با زایش حکومتهای دمکراتیک در اروپا به کار خود پایان داد، ریزش حکومتهای دیکتاتورمنش و بدوی سودان، مصر و لیبی این امید را در دل خاورمیانه زنده کرد که قرن بیست و یکم به زایشی دیگر از دمکراسی ختم شود. اما این طور نشد و چه بسا در آینده، به منجلابی برای رویش دیکتاتورهای مدرن بیانجامید که در این مقاله به تحلیل یکی از همین حکومتها خواهم پرداخت. کشوری که صعود و سقوط آن در منطقه ی خاورمیانه بیش از هر کشور دیگری چشمگیر بوده است. یعنی ترکیه.

جنگ سوریه را می توان نقطه شروع خوبی برای تشریح چرخش هایی رادیکال و عجولانه در سیاست خارجه ی ترکیه در نظر گرفت. در این مقاله قصد بر این است که هرکدام از این چرخش ها را به سناریویی از سیاست خارجه ی ترکیه ترسیم کرد که در زیر شرح آن خواهد رفت.

سناریو اول:

با شروع جنگ سوریه در اوایل سال 2011 و گسترش اعتراضات مردمی نسبت به برکناری بشاراسد، ترکیه در اوج قدرت اقتصادی و محبوبیت مردمی بود که آن را باید مدیون دو عامل اصلی داخلی دانست 1. دوبرابر شدن ظرفیت تولیدِ اقتصاید ترکیه در یک دهه ی اخیر که به رشد و توسعه ای چشمگیر نسبت به دول منطقه دست یافته بود، و 2. پیگیری مطالبات کردها از راه مسالمت آمیز و شروع مذاکرات صلح با زندان امرالی.

نباید نادیده گرفت که رشد و توسعه اقتصادی بدون توجه به گسترش روابط خارجی و توسعه ی قدرت امکان پذیر نخواهد بود، که تشخیص آن از طرف اردوغان درست و بجا بود اما نسخه ی عملی و اجرای آن تا به امروز اشتباه از آب درآمده است. اردوغان همراه با شروع جنگ در سوریه، در اولین اقدام عجولانه از مخالفان بشاراسد بدون محاسباتی دقیق پشتیبانی کرد تا جاییکه بشاراسد را به بازخواست در مقابل جنایتهایی که مرتکب شده بود، تهدید کرد. حزب عدالت و توسعه که به پشتیبانی از گروههای اسلام گرای سنی شهره داشت، علاوه بر پشتیبانی نظامی و مالی از مخالفان بشاراسد که به ارتش آزاد(که گروهی از افسران بازنشسته و کارآمد نظام بشاراسد بودند) مشهور بودند از گروههای تندروی مذهبی نیز به حمایت و پشتیبانی نظامی پرداخت. که در این میان می توان به گروههایی همچون جبهه نصرت (شاخه القاعده) جبهه ی اسلامی (ائتلافی از گروههای  سلفی شامل احرار الشام، بریگارد توحید، جیش الاسلام و انصار الشام)، اشاره کرد. ظهور گروههای اسلام گرای سلفی به دو جهت برای اردوغان اهمیتی حیاتی داشت. اولا، اردوغان همیشه نیم نگاهی به گسترش حکومت اسلامی داشت و بازگشت به امپراطوری عثمانی را مخیله اش می پروراند بطوریکه شروع جنگ و تضعیف بازیگران منطقه فرصتی طلایی را برای این سیاستمدار عجول دست و پا کرده بود و ثانیا، گروههای سلفی را میتوان به عنوان اهرمی قویتر و کاراتر از نیروهای موجود مخالف در زمین سوریه برای سرنگونی بشار اسد بکار برد. اما گذر زمان نشان داد که این سناریو توفیقی برای اردوغان و یارانش در برنداشت.

سناریو دوم:

ادامه ی جنگ در سوریه و ایجاد خلا قدرت که بیش از پیش فضا را برای ظهور گروههای نوپا و ستمدیده در باتلاق سوریه مهیا می کرد، باعث شد نیرویی دیگر وارد کارزار سوریه شود که اینبار نه موافق دولت ترکیه (برخلاف سناریو اول که مورد حمایت ترکیه قرار بگیرند) بلکه به تهدیدی جدی برای آنها تبدیل شد. آسیمیلاسیون کردها در سوریه طی سالهای متمادی نیروهای مخالفی را پرورش داده بود که منتظر ایجاد فرصتی برای دفاع از خویش و دستییابی به حق تعیین سرنوشت بودند. ولی فلسفه ی کردها با گروههای مذکور که مورد حمایت ترکیه بودند کاملا متفاوت بود. به این ترتیب که آنها نه در فکر تبدیل شدن به بازو و اهرمِ ترکیه برای توسعه طلبی های ارضیش و نه خواهان سقوط بشاراسد و ایجاد سوریه ای به رغم ارتش آزاد، آزاد!! بودند،  بلکه برعکس. آنها بیشتر خواهان خروج نیروهای خارجی و ایجاد سرزمینی دمکراتیک در شمال سوریه (که بعدها روژآوا نامیده شد) بودند. ترکیه که نمی توانست نظاره گر موفقیت های کردها و ایجاد جنبش آزادخواهی آنها به عنوان بازیگری در منطقه باشد بیکار ننشست و به فکر چاره افتاد. چاره این معضل را بایستی از راه دیگری می جست که بتواند به نیرویی قوی تر تبدیل شود. این نیرو را همان دولت اسلامی عراق و شام نامیدند.

به گمان نویسنده ی این سطور، ظهور داعش به عنوان یکی از نیروهای ایجابی در منطقه، خارج از نتایج حمایتهای بی اندازه ترکیه از گروههای اسلامی در سوریه و عراق نبود. نیروهایی که از بازمانده های نیروهای بعثی سنی مذهب که در عراق از مدیریت قدرت بی بهره شده و در سوریه در پی انتقام از دو نظام شیعه ی عراقی و سوریه ای بودند. در این بحبوحه ی بی نظمی و سردرگمی نیروها در این دو کشور، ترکیه همانند آهن ربایی قوی عمل کرده و خرده آهن های بجا مانده از نظام های کهن را به هم متصل کرده و به قوی ترین نیروی نامنظم منطقه تبدیل کرد بطوریکه در این میان در عرض کمتر از چند هفته حساسترین شهر عراق (موصل) را به تصرف خود در آوردند و دولت و خلافت خودخوانده ی اسلامی را بنا نهادند. داعش می توانست همان نیرویی باشد که با یک تیر دو نشان را برای ترکیه بزند. به این معنا که هم نیروهای کرد موسوم به YPG  را تضعیف کند که در پی ایجاد منطقه ای امن و خودمختار در شمال سوریه بودند و هم بوسیله ی آنها به سروری حکومت بشاراسد در منطقه پایان دهد. اما اینبار نیز اردوغان نیز همانند شطرنج بازی مبتدی و نوآموز نتوانست محاسبه ی دقیقی از آینده نگری و نتایج حرکات مهره هایش ارائه دهد. فرق اساسی بین شطرنج باز حرفه ای و مبتدی در میزان و قدرت تحلیل پیش بینی حرکات در صفحه ی شطرنج هم برای نیروهای خودی و هم برای نیروهای دشمن است. اینبار کانون این شطرنجِ خطرناک، کوبانی بود. طرح داعش با برخورد نیروهای روژآوا در کوبانی به بن بست رسید. مقاومت کوبانی و شکست نیروهای داعش در تصرف و عقب نشینی آنها - به عنوان خلافت اسلامی - را می توان به عنوان نقطه عطفی در شکست سناریو دوم ترکیه قلمداد کرد. ترکیه به عنوان تنها نظاره گر حماسه کوبانی نه تنها خود به دفاع از مردم بی گناه اقدامی نکرد، بلکه به نیروهای منطقه در ارسال مهمات جنگی و نیروی انسانی نیز ممانعت به عمل آورد. شکست داعش در کوبانی و ادامه ی پیروزی کردهای روژآوا، اردوغان را مجبور به تغییری اساسی در پوزیشن مهره های شطرنج خود کرد، که آن را می توان سناریو سوم نامید.

سناریو سوم:

پیشروی کردها در روژآوا و شکست برنامه های ترکیه در سوریه ی بحران زده، سبب شد که اردوغان دست از پا درازتر و ناامید از نیروهای منطقه به این فکر بیافتد که پای دولتهای غربی را به باتلاق سوریه باز کند. البته غافل از اینکه دول غربی در شطرنج بازی سروگردنی بالاتر از یاران ترکِ خود در منطقه داشتند. انسانهایی کارکشته که یک قرن پیش، خود از طراحان و معماران خاورمیانه بودند، و ارشاد اردوغانِ قدرت طلب نوپا به صراطِ مستقیم، برایشان کار دشواری نبود. اما اعتماد به نفس کاذب دولتمردان ترکیه از کجا ناشی می شد؟!

ترکیه به سبب عضویت در ناتو و مهمترین متحد استراتژیک ایالات متحده، همیشه مورد توجه دول غربی بعد از سقوط امپراطوری عثمانی در منطقه بوده است. این بار نیز با همین جهان بینی سوررئالیستی خودش وارد بازی چوب و هویج با قدرتمدترین کشورهای دنیا شد. سر نخ این بازی را می توان در کلاف آشفته ی آوارگان سوری جست. ترکیه قبلا از آوارگان و پناهجویان سوری، به عنوان اهرم فشاری بر دولتهای اروپایی استفاده کرده بود. بطوریکه، هجوم پناهجویان به اروپا و بحران مهاجران تا حدودی سبب شد که اردوغان بتواند از این فرصت استفاده کند و یارانِ اروپایی خود را تحت فشار بگذارد تا بیشتر از این به آنها اجازه ندهد که صرفاً نظاره گر صِرف در بازتولید قدرت اسد باشند. اما در برابر اهرم فشار ترکیه، دولتهای اروپایی بیشتر از آنکه پای همکاری با ترکیه را باز کنند دست همیاری برایش دراز کردند و آن؛ دادن چهار بیلیون یورو سالیانه جهت کمک به ترکیه برای بستن مرزهای خود بود.

در مقابل، طرفِ دیگر ترکیه، ایالات متحده بود و انتظار بزرگتر ترکیه نه از دولتمردان اروپایی بلکه از یارانِ امریکاییش بود. این درخواست در سه نوبت از طرف دولتمردان ترکیه ای از سیاستمداران امریکایی انجام شد که هر سه نوبت تیرشان به سنگ خورد. اولین درخواست آنها حضور پیاده نظام ارتش امریکا در جنگ مستقیم سوریه بود بطوریکه ترکیه کاملا پذیرفته بود که نیروهای داخلی، توانایی برکناری بشاراسد با وجود دخالت مستقیم ایران و روسیه به صورت پیاده و جنگنده ی هوایی را ندارند. این درخواست جسورانه تر از این بود که کشوری از ایالات متحده بخواهد در باتلاقی که هیچ کشوری جان سالم بدر نبرده بود وارد شود. چراکه جنگ سوریه با دخالت پیاده نظام، برای امریکا حکم ویتنامی دیگر را می داشت که سیاستمداران ضدجنگِ کاخ سفید هیچ وقت این گزینه را در نظر نگرفتند. درخواست دوم ترکیه ایجاد پرواز ممنوع از طرف ایالات متحده به بهانه ی پیشروی های کردهای روژآوا در شمال سوریه و عبور از رود فرات بود. ایالات متحده همیشه دوستیِ دیرینه ای با ترکیه داشت، اما اینقدر بی ملاحظه نبود که با وجود قدرتی همانند روسیه بر فراز آسمان سوریه و بدون هماهنگی با آن، منطقه پرواز ممنوع را اجرا کند. بطوریکه، ژنرال مارتین دمپسی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در 2 می 2014 در اظهاراتی گفته بود که "ایجاد چنین منطقه ای به منزله یک عملیات پیچیده است که می تواند پیامدهای منفی در برداشته باشد." گفتمان ایجاد پرواز ممنوع بر فراز آسمان روژآوا هیچ وقت به اجرا در نیامد و اردوغان به خواسته ی سوم روی آورد که در سناریوی چهارم سیاستهای خارجی اردوغان را تشکیل می دهد.

سناریو چهارم:

قدرت گیری روژآوا و نشان دادن پتانسیل های جنگی از طرف جنگجویان YPG در جنگ با داعش، توجه جهانیان را اعم از دولتها و ملتهای آزادیخواه به خود جلب کرد. از قضا یکی از همین مجذوبان، مهمترین متحد ترکیه، ایالات متحده بود. شاید دولتمردان ترکیه ای هیچ وقت فکر نمی کردند که مهمترین متحد استراتژیکشان در عرصه ای از تاریخ با خطرناک ترین دشمن منطقه ای شان ]که کردها باشند[ متحد شوند. و این از ناپخته گی اردوغان و یارانش بود. به قول بیسمارک "سیاست، هنرِ پیش بینیِ احتمالات است" و این هنر نزد هرکس نیست. جنگنده های ایالات متحده جهت عقب نشینی به نیروهای داعش جنگجویانی کارآمدتر از نیروهای مدافع خلق را در منطقه سراغ نمی دیدند. به همین سبب به حمایت مستقیم هوایی، مستشاری و مالی از راههای گوناگون پرداختند. کنش ایالات متحده برای دولتمردان ترکیه در حکم زدن خنجر از پشت می مانست. کشورها همیشه سیاست های خارجی خودشان را بر پایه ی روابط با قدرتهای برتر از خود پایه ریزی می کنند ولی اینبار پایه ای که ترکیه سیاستهایش را برروی آن پایه ریزی کرده بود در حال فرو ریختن بود. درخواست سوم ترکیه قطع پشتیبانی بدون پیش شرطِ جنگنده های امریکایی از گریلاهای نیروهای مدافع خلق بود. در ناباوری همه، آخرین درخواست و التماس ترکیه از یارانِ متحدش بی جواب ماند، تا جایی که ترکیه مجبور شد ایالات متحده را به اخراج از پایگاه هوایی انجرلیک تهدید کند. که البته سروصداهای ترکیه برای آمریکایی ها، بلوفی بیش نبود. آخرین امیدهای ترکیه برای سرنگونی اسد و احیای امپراطوری عثمانی به سرابی باور نکردنی تبدیل شد. بطوریکه ترکیه در آخرین چرخش سیاسی خارجی، سناریوی پنجم را آفرید؛ که من آن را "رخِ دیوانه" نامیده ام.

سناریو پنجم:

در بازی شطرنج گاهی اوقات برای شطرنج باز موقعیتی پیش می آید، که با اشتباهاتی فاحش و عدم بینشی دقیق در نحوه بازی با مهره هایش، قدرت خود را با از دست دادن مهره ها، یکی پس از دیگری از، دست می دهد. در این مرحله شطرنج باز نه در فکر برد و مات حریف بلکه در تقلای نجات از باخت و رسیدن به نتیجه ی مساویست. یکی از راهکارهای رسیدن به تساوی از طریق رخِ بازی است که مدام در فکر کیش طرف است. به صورتی که سعی در پیمودن تمام خانه های صفحه ی شطرنج را دارد تا مجالی برای حریف در مات کردن خویش ندهد. این مهره را "رخِ دیوانه" می گویند. ترکیه در بازی شطرنج منطقه با از دست دادن پتانسیل و متحدان خود یکی پس از دیگری، به بازی رخ دیوانه روی آورده است. چرا که امیدی برای موفقیت در این بازی و مات حریف برایش متصور نیست. به عبارتی، ترکیه بیشتر از اینکه به مثابه ی مهره ای کارا و برنامه ریزی شده عمل کند به رخِ دیوانه ای می ماند که مدام در فکر کیش طرف مقابل برای اجتناب از باخت است.

اولین اقدام ترکیه جهت کیشِ نیروهای منطقه، دخالت خودخوانده در جنگ موصل و اعزام نیروی زمینی بدون هماهنگی با دولت عراق و نیروهای ائتلاف بود. بعد از 13 روز از جنگ در موصل و پیشروی نیروها در شرق موصل هنوز ترکیه به حضور نظامی در این جنگ اصرار می ورزد. اصرار بر حضور نیروهای ترکیه در این جنگ به منظور بدست آوردن حداقل امتیازات از دست رفته در حمایت های نابجای ترکیه از شورشیان داعشی بود. ترکیه بیشتر از آنکه در فکر کمک به دولت عراق و نیروهای کرد باشد، در اندیشه ی احیای فرصت های سوخته است. که البته تاکنون با رد قاطع ایالات متحده و دولت عراق روبرو شده است.

به نظر می رسد کیشِ دوم رخِ دیوانه در سوریه خواهد بود. با شدت گیری حملات در عراق و پیشروی نیروها در پایتخت خودخوانده ی داعش، دومین طرح نظامی منطقه در رقه (پایتخت داعش در سوریه) خواهد بود. همانطورکه در جنگِ موصل، ایالات متحده از پیشمرگه های کردستان برای جنگ با داعش کمک گرفت،  این بار نیز ایالات متحده نیروهای کرد در سوریه را از موثرترین نیرو در جنگ با داعشی ها و تصرف رقه می داند. اما ترکیه با فشار بر امریکا و متحدانش می خواهد خود را ناخوانده وارد کارزار جنگ سوریه کند. به طوریکه در نشست های اخیرِ اردوغان با مقامات امریکایی، بر حذف این نیروها در این عملیات پافشاری کرده است. به نظر نمی آید امریکایی ها برای تصرف رقه تسلیم اصرارهای مقامات ترکیه شوند (نه به این منظور که اجازه مشارکت نخواهد داشت بلکه جهت عدم مشارکت نیروهای کرد در این جنگ).

به گمان نگارنده، شطرنج بازی ترکیه نخواهد توانست که به کیش های مداوم خود ادامه دهد به این هدف که بازی را به تساوی بکشاند. بازیگران منطقه حرفه ای تر از آنند که اجازه دیوانه بازی به رخ ترکیه را بدهند در حالیکه خود صاحب کل خانه های صفحه ی شطرنج اند.