طبیعت زیست گاهی است كه تمام موجودات زنده را درون اكوسیستمی فعال گرد هم آورده است. حق زیست مختص به گونه یا چند گونهی حیوانی نیست و این حق شامل تمام گیاه و زیایی است كه در طبیعت وجود دارد.
انسان یا به قول ارسطو حیوان سیاسی بخشی از این پیكرهی طبیعی است و حق زیستی همانند موجودات زنده دیگر را دارا میباشد.
لازم به یاداوری فواید و لزوم تك تك عناصر موجود در طبیعت نیست، با جستجویی ساده در اینترنت سودمندی هر بخش از پیكرهی طبیعت را میتوان درك كرد.
انسان خردمند در یكصد سال گذشته به گونهای لجام گسیخته قدم به مرحلهای از زیست طبیعت گذاشت كه میتوان او را خدای تخریب نام نهاد.
انسان اكنون خود را صاحب همه چیز میداند و در تسلط و تصرف واهمهای به دل راه نمیدهد.
درست خواهد بود اگر گفته شود تمام انسانها در امر تخریب سهیم اند اما درستر این است كه طبقا پایین جامعه سهمی به مراتب كمتر از طبقهی سرمایهدار دارند، به عبارتی میتوان گفت هر كس به اندازهی سرمایه و ابزار تولیدی كه در اختیار دارد در تخریب طبیعت سهیم است.
در ایران در یك دهه گذشته این امر بسیار ملموس گذشته است. واژگانی مانند زمین خواری، كوه خواری، ساحل خواری، رودخانه خواری و... به پدیدهای عادی مبدل شده، پدیدهای كه حاوی عمق فاجعه است.
این در حالی است كه طبق قانون اساسی مراتع، كوهها، حریم دریا و رودخانه، چمن زارهای طبیعی و تالابها و... جزئى از سرمایهی ملی به حساب میآیند.
اگر بحث را موردی تر نماییم؛ در یك سال اخیر حریم رودخانهی روستای اوزندره از توابع مهاباد مورد تعرض شدید افراد سودجو، راحت طلب و خوش گذرانی درآمده كه این سرمایههای ملی را به مثابه ارث پدری مینگرند.
ویلاهای كه در بستر رودخانه و مراتع و چمن زارهای طبیعی قد علم میكنند گویای وضعیت تعرض گونهی سرمایهدارانی است كه با سرمایههای هنگفتی كه با رنج دهها و صدها انسان زحمت كش به وجود آمده است، میباشد.
در آخرین مورد طی 3 روز حریم رودخانه و چمنزاری بكر با دستگاههای سنگین به ملك شخصی فلان پرادو سوار تبدیل شد.
چرا نهادی از تبدیل میراث بشری به ارث پدری جلوگیری نمیكند؟
این گونه تعرضها حاوی دو مسئله است؛ یكی نبود آگاهی كافی جامعه و دیگری وجود سازمانهای متولی (جنگلبانی و حفاظت محیط زیست) حفاظت از طبیعت به مثابه دستگاههای سود و سرمایه...
اولی خود به عاملی در راستای این تخریبات تبدیل میشود. آگاهی یكی از شروط اساسی برای حفاظت از میراث بشری است كه متاسفانه به دلیل نبود جامعهی مدنی پویا، جامعه در بیتفاوتی گنگی حیران گشته است.
دومی نیز به مثابه دستگاههای سود و سرمایه عمل میكند و به جایی محافظت از طبیعت به كارخانهای برای جمعآوری سرمایه میماند.
مراتع و چمن زارها و حریم رودخانهها ارث پدری كسی نیست و میراثی بشری است كه همان گونه كه به دست ما رسیده است لزوما باید به دست نسلهای بعدی برسد.