چندیست که استان آذربایجان غربی و بالاخص شهرستان ارومیه به کانون منازعاتی تعمدی تبدیل شده است که گمان میرود یک جریان افراطی از بالا آن را هدایت میکند، جریانی که به احتمال قریب به یقین در گذشته از این راه نان خورده است و شاید هم چند دیناری کاسب شده باشد.
اما آنچه وضعیت امروزهی استان را از گذشته متمایز میسازد، وجود وجدانهای آگاه و بیدار در ماهیت رسانههای مستقل و آزادهای است که با ورودشان به عرصهی اطلاع رسانی، مطالبهگری و شفاف سازی اجازهی انتفاع از تکرار چنین موج سواریهایی را به ترتیب دهندگان این سنخ بازیها نمیدهد.
صدالبته یکی از دلایل تکرار این بازیها را باید در نزدیکی زمان انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز جستجو کرد، اکنون وقت مناسبی برای افراد بیبرنامه و فاقد کارنامه است که با عرضهی کالاهای احساسی، هیجان ساز و جوان پسند، ویترین خالی از متاع دکان و بازار کساد خود را ترمیم نمایند.
پیام و دلیل دیگر این بحران آفرینی، مشخصا به استاندار مستقل و غیر وابستهی استان برمیگردد، بحران سازان که از برخی اقدامات و تئوریهای مدیریتی شهریاری ناراضی بنظر میرسند، با این دست مشکل تراشیها میخواهند به شیخالرییس گوشزد کنند که در کنار سیاست چانهزنی از بالا، تاکتیک فشار از پایین را هم برای نیل به موفقیت در دستور کار دارند و شاید از این طریق در بازی گروکشی قدرت، به امتیاز بیشتری دست پیدا کنند.
سخن گفتن شهردار ارومیه در یک جلسهی رسمی و با حضور رسانهها و خبرنگاران به زبان ترکی و اعتراض عضوء کرد شورای شهر ارومیه به این موضوع و تقاضا از ایشان برای سخنرانی به زبان رسمی کشور، البته که حق هر شهروند ایرانی است، آیا محمد حضرتپور راهکاری بهتر از دعوت به ترک جلسهی فرد معترض سراغ نداشت؟
در یک شهر با تنوع فرهنگی مانند: ارومیه اگر این داستان در کف اجتماع اتفاق میافتاد که بارها اتفاق افتاده است و اولین و آخرین این ماجراها نیست، آیا همین برخورد صورت میگرفت؟ مسلما خیر و بلافاصله گوینده برای جلب نظر مستمع اقدام به عوض نمودن کانال ارتباطی میکرد، لذا این شائبه متصور است که این اقدام شهردار ارومیه ممکن است یک شوی تبلیغاتی به منظور هیجان سواری در انتخابات پیش رو باشد.
داستان تکنسین آمبولانس اورژانس ارومیه نیز از همین دست بازیهای بیسرانجام است، داستان یک جر و بحث ساده که ممکن است در هر شهر چند زبانه اتفاق بیفتد و اما نکتهی ناخوشایند آن، بیتدبیری یک مقام سیاسی بود که تحت تاثیر آن،بوی تفرقه و استحالهی فرهنگی به مشام میرسید.
یا حکایت پوشانیدن لباس آذری به دانش آموزان اشنویهای که در همجواری، همزیستی و همسایگی فرهنگی با کج سلیقگی و یا کژ فهمی یک مقام مسئول اتفاق افتاده است و چیزی بیشتر از یک اتفاق ساده و اصطکاک معمول بین قومی نیست، حادثهای که معترضان بیشتر از آنکه به ماهیت ماجرا معترض باشند به تعدد تکرار آن در جهت انکار یک فرهنگ خاص اعتراض داشتند.
در حالی که سالهاست در جهان متمدن امروزی مرزها معنی قبلی خود را از دست دادهاند و انسانیت مفهومی گستردهتر از نژاد پیدا کرده است و از نیروی انسانی فارغ از رنگ و قومیت و دین به عنوان مهمترین سرمایههای یک کشور یاد میشود، این بازیها در استان آذربایجان غربی هنوز ادامه دارند، بازیهایی بدون برنده، که دل دوستان را غمگین میکند و دشمن شادکن است.