سامران آسیابانی
دانشجوی کارشناسی ارشد معماری – دانشگاه پیام نور تهران شرق
samranegon@yahoo.com
اخیراً در سه نوبت بازدیدهایی از مقبرةالشعرا باهدف گردآوری نوشتاری روشنگر جهت بالا بردن درک عمومی معماری و شرکت دادن عموم مردم در مباحث معماری داشتم که گزارش نکات آن را مختصراً در زیر میخوانید.
ابتدا باید یادآور شوم به دلیل نبود فضایی مشابه در منطقه برای شعرای کرد، قیاس ممکن نبود و تنها سعی کردم اصول معماری عامتری که در آرامگاهها مطرح است را با فضای ساختهشده مقایسه و نقایص آن را بازگو کنم.
آرامگاهها و مقابر را میتوان قدیمیترین آثار معماری فاخر جهان نامید که بیشتر اصول کارآمد معماری امروزی وامدار پیشرفتهای تکنیکی و زیباییشناسی آن بوده و ریشه در آن دارد. رفتار این معماری چنین است که از هیاهو به دور است و طبیعت را باهدفی متعالیتر از بقا زیر پا میگذارد، خوانایی و صلابت بیمانندی دارد و درکل چندان انسانی (انسان بیولوژیک) نبوده و مقیاس آن با انسان متافیزیک همخوانتر است، از زمینه جداست و میل به آسمان (بسته به فلسفه مرگ جامعه میزبان) دارد و اگر چند کلیدواژه برای آن برگزینم اینها نزدیکترین واژهها به مقصودم هستند:
نظم – هویت – صلابت
در سه بار بازدید از پروژه هیچ شاخصهای در ورودی دیده نشد و عناصر عمودی ورودی اصلی چنان آشوبناک به نظر میرسید که احساس کردم طراح حتی برای یکبار هم اصلیترین دید را مدنظر قرار نداده است، این سازه ازنظر مکانیابی نیز همین مشکل را دارد زیرا در سمت شمالی سایت قرار دارد و به همین دلیل نور خورشید در طول روز به سمت بازدیدکننده میتابد و ناظر بهسختی میتواند به ورودی نگاه کند (تصاویر 1 و2). برای توضیح بیشتر درباره ورودی همچنان که در تصاویر دیده میشود جهت تابش خورشید مستقیماً رو به چشم ناظر است و دیدن المان ورودی در روز بسیار مشکل و درک تغییر ارتفاع این عناصر از مسیر ورودی تقریباً غیرممکن است و پستیوبلندی بیقاعده آن روان بیننده را میآزارد. دلیل این بیقاعدگی بیتوجهی طراح به تأثیر طول این دیوارها بر دریافت بیننده از ارتفاعشان و همچنین لحاظ نکردن تأثیر شیب مسیر بر کاهش بصری اختلاف ارتفاع بوده است.
باتوجه به ظاهر آن، دو فرض بر منشأ این طرح ورودی وجود دارد:
1- نماد دروازه پاسارگاد
2- نماد رشد در تبلیغات گرافیکی اقتصاد
1- نماد دروازه پاسارگاد: این ورودی همانطور که طراح نیز باید دانسته باشد، ورودی مقبرةالشعرای مهاباد که در پهنه کردنشین ایران قرا دارد است و هیچ ارتباط مستقیمی با پاسارگاد ندارد. در معماری اماکن عمومی اصل بر نمایش هویت یک شهر با استفاده از امکانات معماری است و طراح باید سعی میکرد نمادی از هویت کرد در رابطه با شاعران مطرح کند. با توجه به اینکه برجستهترین و دیررسترین قسمت پروژه سازه واقع در ورودی شمالی است این ورودی اصلی است و چون ورودی معرف شخصیت فضای معماری است، طرحی که اجرا شده با الهام از دروازه پاسارگاد اشتباهی محض بوده است.
2- نماد رشد در تبلیغات گرافیکی اقتصاد: این نماد تنها در تصاویر گرافیکی تبلیغات اقتصادی معرف رشد کمی است و هرگز نشاندهنده تعالی نبوده است. تعالی در هنر معماری عموماً با فرمهایی رو به آسمان نشان داده میشود. دلیل اینکه فرض در نظر داشتن نماد رشد در تبلیغات گرافیکی اقتصاد مطرح شده پلهای بودن آن است که همانطور که قبلاً توضیح داده شد در ورود به پروژه معلوم نیست و تنها از زوایایی در داخل پروژه میتوان آن را دید ولی بر اساس یافتههای اچ.سی.ون درمیر «چون حرکات خودکار سر از سمت چپ به راست با سرعت بیشتری نسبت به جهت عکس آن صورت میگیرند» همانطور که در تبلیغات اقتصادی میبینیم این پلهها باید در طرف راست اوج میگرفت. بههرحال درست کردن این اشتباه هم نمیتواند منجر به درست شدن ورودی اصلی شود زیرا نماد رشد مادی در اقتصاد هیچ ربطی به این پروژه ندارد.
ورودی دیگر در ضلع غربی پروژه واقع است و از دعوتکنندگی بیشتری نسبت به ورودی قبل برخوردار است. البته این تا زمانی است که مجسمهای به فرم کره که قرار است روی آن قرار گیرد وجود نداشته باشد؛ زیرا فرم کره از تمام جهات نیروی دافعه پراکنده میکند و درنهایت منجر به تناقضی در نیروهای بصری میشود. مسئله مهمتر بحث هویت عناصر بکار برده شده است و منشأ عناصر بکار رفته که در این مورد شکل پلهها ریشه در معماری یونان دارد و به همین دلیل معرف فضا و مکان و کاربری حاضر نیست.
چون پله همچون تمام عناصر معماری دارای بعدی نمادین است لازم میدانم اهمیت آن را برای خوانندگان بیشتر روشن کنم تا با دیدی بازتر بتوانند به پلههای متعدد این پروژه نظر کنند؛ در سراسر تاریخ ساختمانسازی، پلهها نقش کلیدی در خلق روابط فضایی و رسمی ایفا کردهاند. در گذشتههای دور، پله بهعنوان عنصری در شکل واقعی خود ظاهر میشد بهطوریکه بعد ظاهری و سمبلیک قدرتمند و همسازی با فضای اطراف را در بر میگرفت. نقش پلکان در تصاویر مجسم بسیاری از فرهنگهای مختلف به چشم میخورد، ازجمله شرح تصویر عروج عیسی به آسمان و ارتباط بین سطوح عمودی مختلف، بهخصوص بین این جهان و قلمروی غیرقابل مشاهده ارواح. در تاریخ اسلامی نیز آمده است که محمد (ص) نردبانی را دید که برای رسیدن به خدا از آن بالا رفت. در سیستم هیروگلیف مصری نیز پلهها نشاندهنده علامت بسیار خاصی هستند که عمل بالا رفتن یا صعود کردن را نشان میدهد. اوزیریس (خدای بزرگ عالم اموات و داور مردگان) ربالنوع مصری «در بالای پلهها ایستاده» و در حال دعا کردن است و گورهای مصریان فراوانی به شکل نردبان قربانیانی هستند که تقدیم او میشوند. نردبانی که حضرت یعقوب از آن بالا میرود تا به ابرها برسد همانند نردبان آشوریان اولیه است که در سراشیبی معابد به دنبال راهی بودند تا به شرح سفر پیدایش «نخستین کتاب تورات» بپردازند: (بروید، شهر و برجی بسازید که قله آن بتواند به آسمان برسد). سه پلهای که در کلیساهای قرونوسطی بهروشنی پایان مییابد سمبل و نمادی از ایمان، عشق و امید است.
نمونههایی از این دست در همه ادوار تاریخ و فرهنگهای متنوع فراوان است، لذا در فضاهای یادمانی و مقابر شیوه استفاده از پله و مفهوم آن بسیار مهم است؛ اما باوجود اینکه بیشتر فضای مقبره با پله اشباع شده هیچکدام در جهت ارائه مفهوم نیست، به همین علت عنوان این نوشته را چهلتکه گذاشتم. پلهها وسیلهای برای تکهتکه کردن فضا به دست طراح شده و چنین احساس میشود که طراح ندانسته با این فضا چهکار کند و راهحل را در آن دیده که همه پروژه را با پلههای بیمعنی تکهتکه کند.
برای مثال: «ورودی اصلی سه پلکان دارد که همه به یک سطح میرسند و این ازیکطرف با دو پلکان به سطحی دیگر و باز با دو پلکان به سطح مقبره و از طرف دیگر سطحی که بعد از پلکانهای ورودی اصلی است با پلکانی دیگر به سطحی میرسد که از ورودی دوم دو پلکان به آن راه دارند و این سطح با پلکانی...»
حتی خواندن توضیح این فضای آشوبناک مشکل است؛ باوجود اینهمه پلکان، نهتنها به هویت نمادین فضا کمکی نشده بلکه خوانایی آنچنان مخدوش شده که ذهن بازدیدکننده را میآزارد.
دلایل این ناهمخوانی و بینظمی ازنظر من سه مورد زیر است و درباره هر مورد دلایلی ارائه میشود:
1- طراحی تنها در پلان انجام شده
2- پروژه هدف و برنامهای نداشته است
3- طراح درباره مقابر درکی سطحی داشته است
1- طراحی در پلان: دانشجویان معماری معمولاً در اوایل تحصیل دچار این اشتباه میشوند که محصول کار خود را نه فضایی معمارانه بلکه پلانی زیبا روی کاغذ میپندارند و این مسئله ناشی از این است که به نمونه اجرایی طرح خود برای تجربه فضایی دسترسی ندارند و یا قدرت تصور فضا را ندارند؛ اسکیسهای دانشجویان مدرسه بوزار یکی از شناختهشدهترین نمونههای این موضوع است؛ اما در پروژه تا این حد هم به بعد سوم توجه نشده است و طراح یک طرح دوبعدی روی پلان را اجرا کرده است. از شواهدی که برای این ادعا میتوان برشمرد:
A- ناهمخوانی کلی فضا
B- ورودیهای بیجا و بر اساس مسیرهای دسترسی
C- حجمهای غیرقابل درک توسط بازدیدکنندگان
D- به وجود نیامدن فضایی منسجم
E- ارتفاع گرفتن تمام احجام پروژه در زاویه 90 درجه (فلت بودن)
F- فقدان دیدهای متوالی و سلسلهمراتب در فضا
G- عدم تطابق جهت قبور با جهت ورود و خروج طرح (بازدیدکنندگان از پشت به قبور نزدیک میشوند!)
H- ناهمخوانی مقیاس پروژه با مقیاس قبور
I- قرار گرفتن جاذبههای پروژه در نقاطی که قابلاستفاده نیست
J- بیتوجهی به سلامتی جسمی و روحی بازدیدکنندگان
2- پروژه هدف و برنامهای نداشته است: طرح مقابر مستلزم درکی عمیق از فلسفه زندگی و مرگ در جامعه میزبان و اشخاصی که مقبره برای آنان طرح میشود و ارتباط تمام اینها به زبان معماری برای تولید فضایی که زمینه ایجاد مکان را فراهم کند است.
ارتباطی اینچنینی در این پروژه حاصل نشده و همانطور که قبلاً نیز عنوان کردم حتی به پیشواز شاعران مرحوم رفتن از پشت سرانجام میشود که نهتنها در دنیای مردگان، بلکه در دنیای زندگان نیز غیرمعمول است. مسئله دیگر نماد است که در بازدیدهایم نتوانستم حتی یک نماد را حس کنم؛ نورها، جهات جغرافیایی، مصالح، دیدها، دسترسیها، ریتم و... هیچکدام نمادین نبود. حتی در سادهترین شکل خود یعنی نمادهای بصری و عددی هم چیزی مرتبط با شعرای کرد ندیدم. تمام مصالح پروژه از سنگی کرمرنگ بود که بومی منطقه نیست و استفاده چنان وسیعی از آن در جایی که کوههای اطراف در امتداد سطح پروژه دیده میشود در هر سه بازدیدم صحرا را در ذهنم تداعی کرد. تنها در صحرا میتوان فضایی چنین کسالتبار دید و این شباهت ناشی از ارتباطی بصری میان این دو است؛ دلیل این ارتباط نبود رنگی تعدیلکننده است بهنحویکه این سطح وسیع از رنگ گرم را تعدیل کند و باعث ایجاد ترکیب در طرح شود. این رنگ میتوانست توسط مصالحی دیگر، گیاهان و درختان در اطراف سایت یا هر چیز که بتواند یکرنگی را بشکند صورت گیرد. دسترسیها که کل فضا را به مسیر تبدیل کرده برنامهای ندارد و کل فضای طرح با آن هدر دادهشده است.
3- طراح درباره مقابر درکی سطحی داشته است: وقتی از مقبره سخن به میان میآید لاجرم احترام زندگان به مردگان نیز مطرح میشود و این باعث میشود نقطه کانونی مقابر و آرامگاهها قبر متوفی باشد و کل عناصر حول آن هویتمند شوند.
در مقبرهها بازدیدکننده رو به قبر حرکت میکند (رودررویی) و این رودررویی جنبه نمادین ارتباط است که حس و حال مکان را تقویت و ناظر را به خود جلب میکند. این فرهنگ ارتباط تا حدی در ایران قوی است که در بعضی از مقابر مذهبی به نشانه ارادت در هنگام خروج نیز افراد رو به قبر خارج میشوند؛ اما در مقبره شعرای مهاباد قبور در یک ردیف و بدون شاخصهای بصری قرار دارند و معماری جدا از اینکه هیچ کمکی به معرفی آنها نکرده، با رو به پشت قبرها وارد شدن ناظران ابهام و سردرگمی را پدید آورده است.
دیگر مسئله که طراح هیچ توجهی به آن نکرده انتخاب کفپوش و سنگهای مزار از یک جنس است که در ناخودآگاه بیننده حس ناخوشایندی را پدید میآورد. جوی آبی که طراح بسیار ناشیانه در فضا قرار داده و چنانکه در تصویر پیداست در بدترین نقطه ممکن گره دارد نیز از مسائل این پروژه است؛ این جوی با فرض اینکه موجه باشد بایستی از طرف سنگ مزار بهطرف دیگر جریان میداشت و پاکی آن حفظ میشد. در این تصویر میبینیم که طراح برای عبور تنها حدود 15 سانتیمتر فضا باقی گذاشته است...
درختانی که در مقبره میبینیم از قبل در آنجا بوده و هیچ نظمی ندارند و طراح بجای قطع و کاشت درختانی مناسب، همانها را در قاب گرفته است و همین قابها کاملاً بینظم هستند. برای این درباره قطع آنها صحبت کردم که این درختان ارزش جابجایی را ندارند و دلیل آن فرم درختان است. درختان چنین فضایی میبایست راستقامت بوده و در تمام عمر خود در جهت عمود رشد کنند مگر اینکه درختی نمادین که دارای مفهومی مرتبط با موضوع بود کاشته میشد. درختان کنونی هریک از نوعی و هرکدام با فرمی نامنظم فناپذیری را القا میکنند؛ نه چیزی که مقبره برای آن ساخته میشود، مقبره برای در برگرفتن یاد ساخته میشود و یاد راه جاودانگی مردگان است. سنگهای مزار همه یکشکل هستند که با مفهوم هویت (به مفهوم « مشخصات مادی و غیرمادی کالبدی و ذهنی تفکیککننده یک تمامیت از تمامیت» آن) ناهمخوان است. همسطح گرفتن سطح قبور با کف زمین نیز همین مسئله را به وجود آورده است.
برای پیشداوری نکردن درباره قسمتهایی از پروژه که ناتمام هستند و یا اطلاعی درباره نحوه ساخت آن در آینده ندارم مطلب را اینجا تمام کرده و امیدوارم در آینده با دید بازتری به فضای معماری نگریسته شود.