تاریخ: ۱۳۹۸/۴/۷
سردشت، شهر بی دفاع/ روایتی از مردم سردشت؛ ۳۲ سال پس از بمباران شیمیایی
شادی مکی
۷ تیرماه ۱۳۶۶ حمله شیمیایی به سردشت انجام شد؛ حمله‌ای که از ۳۲ سال هنوز قربانی می‌دهد. رویداد۲۴ در گزارش خود وضعیت قربانیان شیمیایی سردشت را بررسی کرده است. مردم سردشت هنوز نتوانسته‌اند از کمترین برخوردار باشند.
 «صدای خس خس نفس‌های سردشت را شنیده‌ای؟ شهری که نفس‌های خسته و حزن‌آلودش هنوز هم بوی سیر و لیموی سوخته می‌دهد؟ شهری که تاول‌هایی ملتهب و سوزان تا ابد بر پیکرش حک شده است، شهری که ساعت ۱۶ و ۱۵ دقیقه بعد از ظهر یک‌شنبه ۷ تیرماه ۱۳۶۶ تبدیل به بی‌پناه‌ترین شهر جهان شد.»
 
ناهید آرام در آغوش مادر امن‌ترین جان پناه دنیا خفته است، با وجود مادر از هیچ چیز نمی‌ترسد، حتی غرش‌های بلندی که گاه گاهی از بیرون خانه بلند می‌شود و شبنم و شهلا خواهر‌های بزرگترش را می‌ترساند، هر بار که این صدا‌ها بلند می‌شود ۳ کلمه را از زبان بزرگتر‌ها می‌شنود که معنی‌شان را نمی‌داند مثل خیلی چیز‌های دیگر که نمی‌داند، اما این کلمات انگار با بقیه فرق دارند، هر بار که بابا و مامان و بزرگتر‌ها این کلمات را بر زبان می‌آورند او با تمام کودکیش می‌تواند ترس و اندوه را در صدایشان حس کند، «جنگ»، «هواپیمای دشمن»، «بمباران»، اما او خیالش راحت است بابا و مامان هستند.
 
همراه مامان و خواهر‌ها به خانه خاله می‌رسند، آنجا جشنی برپاست و همه چیز زیباتر از همیشه است، می‌گویند تولد رامیار است او را خوب می‌شناسد پسرخاله‌اش است، همقد و اندازه هستند و همبازی. همه شاد هستند و می‌خندند هدیه‌ها روی میز کنار هم چیده شده که ناگهان باز هم همان صدای غرش بلند می‌شود باز هم همان کلمات تکرار می‌شوند، «هواپیمای دشمن»، «بمباران»!
 
بزرگ‌تر‌ها و بچه‌ها فریاد می‌زنند، خاله او و رامیار را بغل می‌کند و به سمت زیرزمین می‌برد، مامان هم دست شبنم و شهلا را گرفته و پشت سر آنهاست دیگران هم می‌آیند، بوی بدی در هوا پر شده است، کم کم هوای زیر زمین تغییر می‌کند، حتی مامان و خاله هم حالشان بد می‌شود، دلش پیچ می‌زند و بالا می‌آورد، بزرگ‌تر‌ها هم بالا می‌آورند انگار همه گریه می‌کنند، بوی بد شدیدتر می‌شود انگار رنگ هوا هم تغییر می‌کند،عنفس کشیدن برایش سخت شده رنگ پوستش هم تغییر کرده است ماده‌ای تیره رنگ روی پوست همه نشسته است بازهم نفس کشیدن سخت‌تر می‌شود کمی بعد بابا هم از راه می‌رسد این بار کلمه دیگری اضافه می‌شود «بمباران شیمیایی»! همه سرفه می‌کنند مامان بی‌حال شده می‌گوید هیچ جا را نمی‌بیند، همه به انبار آب خانه خاله می‌روند و بدنشان را از ماده سیاه می‌شویند، اما انگار با برخورد آب به پوست سوزش هم بیشتر می‌شود.
 
همه با هم به بیمارستان می‌روند بیمارستان شلوغ است و همه گریه می‌کنند، فریاد می‌زنند ترس و غم موج می‌زند، درد دارد، اما نمی‌ترسد مامان و بابا هستند! بیهوش است وهربار که به هوش می‌آید بابا را کنار خود می‌بیند، اما مامان و شبنم و شهلا نیستند، کمی می‌ترسد مامان همیشه کنارش بود، اما حالا که انقدر درد دارد کجاست؟ نمی‌تواند این کلمات را بر زبان بیاورد حالش خیلی بد است توانی در پیکر نحیف کودک ۲ ساله نمانده تمام بدنش پر از تاول است، نفس‌هایش به سختی بیرون می‌آید، دوباره بیهوش می‌شود، اما این بار به هوش نمی‌آید، خط تپنده قلبش صاف می‌شود، درد و سوزش و تنگی نفس به پایان می‌رسد و نهال زندگی ناهید در ۲ سالگی با تسلیحات شیمیایی رژیم بعثی خشکیده می‌شود.
 
فریده شافعی مادر شهید ناهید شیخی داستان حمله شیمیایی سردشت را در حالی برایم تعریف می‌کند که صدای ممتد سرفه‌هایش گویای رنج‌های بی‌پایان اوست، بینایی‌اش را همان روز از دست می‌دهد همراه به ۲ دختر دیگرش به دلیل وخامت شرایط جسمی ابتدا به تهران و بعد به اسپانیا اعزام می‌شوند در این مدت دلش گواهی می‌دهد که دخترش را دیگر نخواهد دید، او و دخترانش امروز به عنوان جانباز شیمیایی جنگ شناخته شده‌اند، سرطان رحم، سرطان سینه، از دست دادن تدریجی حافظه، نابیانایی چشم راست و سرفه‌های پیاپی و بی‌امان یادگار بمباران شیمیایی سردشت برای این معلم بازنشسته است، معلمی که به دلیل نبود امکانات درمانی در شهر سردشت و وخامت اوضاع جسمی خود و فرزندانش به ناچار سکونت در ارومیه را انتخاب می‌کند. او برایم از رامیار هم می‌گوید کودکی که در روز جشن تولدش تحت تاثیر گاز خردل قرار گرفت و زیربغلش تا عمق استخوان سوخت، اما زنده ماند تا شاهدی باشد بر جنایت رژیم بعثی عراق نسبت به مردم سرزمین‌مان.
 
سردشت، شهر بی دفاع/ نیم‌روزی که بوی لیموی سوخته می‌داد/ بررسی وضعیت سردشت ۳۲ سال پس از بمباران شیمیایی
 
اما در این داستان هولناک ناهید‌های بسیاری جان خود را از دست می‌دهند، به گفته برخی اهالی حدود ۱۰۰ کودک کمتر از دوسال در روز‌های بعد از بمباران جان می‌بازند، تا عطش سیری‌ناپذیر رژیم وقت عراق برای کشتن و عداوت با ریختن ۷ بمب شیمیایی ترکیبی «گاز خردل و تاول‌زا» و چند عامل شیمیایی دیگر بر سر مردم غیر نظامی سردشت و تعدادی از روستاهای اطراف آن اندکی سیراب شود، بمبارانی که طی آن بیش از ۸ هزار نفر از شهر ۱۲ هزار نفری سردشت دچار مصدومیت و آسیب‌های شدید جسمی شدند و ۱۵۰ نفر نیز در همان ماه اول به شهادت رسیدند، حمله‌ای که موجب شد سردشت عنوان نخستین شهر قربانی سلاح شیمیایی در جهان را به خود اختصاص دهد.
 
سردشت شهر بی دفاع
 
به گزارش رویداد۲۴، از هفت بمب آوار شده بر سر این شهر بی‌دفاع، چهار بمب به مناطق مرکزی از جمله مسیر ورودی شهر، یک بمب به سرچشمه آب شهرو دو بمب به روستای «رش هرمی» انداخته شد. بمب درست در کنار نهر آب روستا که خانواده مولان پور مشغول شست‌وشو بودند به زمین اصابت کرد.
 
زن جوان در کنار نهر آب مشغول شست و شوی فرزندانش بود لحظه‌ای بلند شد و عرق از صورتش پاک کرد، دستی به شکمش کشید و لبخندی زد چیزی تا تولد عضو جدید خانواده نمانده بود، ناصر و مالمال دوقلو‌های بازیگوش مشغول آب تنی در نهر بودند، شهین ۶ ساله هم در کنار آن‌ها بود، لباس‌های تمیز را در بقچه‌ای کنار نهر گذاشته بود تا دقایقی دیگر کار شست‌وشو تمام می‌شد و به خانه‌شان باز می‌گشتند تا مردش هم از راه برسد.
 
در همین فکر‌ها بود که صدای ترسناکی کمی آنطرف‌تر از نهر شنید چند لحظه‌ای قلبش از طپش ایستاد، فرزندانش ترسیده بودند و فریاد می‌زدند، شی بزرگی به زمین اصابت کرد، لابد بمب بود، خبری از انفجار مهیب و ترکش نبود، با سرعت کودکان هراسیده‌اش را از نهر بیرون کشید، دیری نگذشت که بویی بد شبیه بوی سیر و سبزی گندیده و لیموی سوخته همه جا را پر کرد ، بمب در چند قدمی آن‌ها بود به ثانیه نرسید که حالشان بد شد چشمانش تار و متورم شده بود سرفه امان خودش و فرزندانش را بریده بود بچه‌ها گریه می‌کردند و او فقط می‌توانست آن‌ها را دنبال خود بکشد، تاول‌هایی سوزناک بر پیکرشان ظاهر می‌شد و از آن سوزان‌تر درد کودکانش ، اهالی روستا که او را دیدند به کمکش آمدند  شرایط زن جوان و فرزندانش وخیم‌ بود. زن باردار و سه کودکش را سوار بر قاطر کردند و به محل کار وستا (استاد) قادر مولان‌پور بردند در روستای کناری، زن با مشاهده همسرش کمی آرام گرفت در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر بود از هوش رفت.
 
حالا نوبت وستا قادر بود که ملتهب شود ماجرا را شنید، به سرعت ماشینی گرفت و خانواده‌اش را به سمت سردشت برد، امیدش ناامید شد سردشت هم بمباران شیمیایی شده بود و فریاد «شیمیایی زدن» «بمباران شیمیایی» لحظه‌ای در خیابان‌های ملتهب شهر قطع نمی‌شد صدای امبولانس و فریاد و گریه گیجش کرده بود، ابتدا به درمانگاه شهر رفت و از آنجا خانواده برای پیگیری امور درمانی به بانه اعزام  و از آنجا هم به علت وخامت شرایط جسمی به تبریز منتقل شدند، آمبولانسی در اختیارشان گذاشته شد، ۶ ساعت در جاده بودند در هر پیچ جاده قلب مام (عمو) قادر هم پیچیده می‌شد، درد و رنج همسر و فرزندانش دلش را مچاله کرده بود نمی‌دانست از خس خس سینه‌شان بنالد یا از تاول‌هایی که می‌ترکید و زخمه بر جسم آن‌ها و جان مام قادر می‌زد.
 
بالاخره به تبریز می‌رسند و ساعتی بعد دختری به دنیا می‌آید که نامش را ژیان (زندگی) می‌گذارند، اما بیمارستان اجازه دیدن دختر را به پدر نمی‌دهد و آن‌ها را سریعا به تهران اعزام می‌کنند و قول می‌دهند که بعد از بازگشت از تهران دخترش را تحویلش دهند.
 
انقدر بیمارستان شلوغ است که کسی به کمک وستا نمی‌آید و او به تنهایی تک تک اعضای خانواده‌اش را از بیمارستان به داخل آمبولانس می‌کشاند تا به فرودگاه ببرد در فرودگاه هم او اعضای خانواده‌اش را با مشقت و یک به یک به داخل هواپیما می‌برد، اما نوبت به ناصر که می‌رسد متوجه می‌شود که پسر برای همیشه آرام گرفته است، پیکر پسر را به داخل هواپیما راه نمی‌دهند مام قادر به گریه می‌افتد نمی‌داند چه کند پسرش تنها مانده است و آنان که زنده اند هم به او نیاز دارند، سرانجام به او قول می‌دهند که پیکر ناصر را به سردشت بفرستند، در تهران مالمال قل دیگر ناصر در بیمارستان جان می‌سپارد، برای تدفین دوقلو‌ها در حالی که جسد مالمال را همراه دارد راهی تبریز می‌شود آنجا به او می‌گویند که ناصر را به سردشت فرستاده‌اند، با آمبولانس به سمت سردشت راه می‌افتد، اما راننده به شهر نمی‌رود و می‌گوید سردشت آلوده به مواد شیمیایی است!
 
مام قادر در حالیکه پیکر مالمال را بردوش گرفته پیاده به شهر می‌رود، آنجا جسد ناصر را هم تحویل می‌گیرد و دوقلو‌ها را سوار بر قاطر به سمت روستای رش هرمی می‌برد. تمام غم‌های دنیا را بر دوش او گذاشته‌اند دو پاره تنش را نیمه‌های شب که به روستا می‌رسد با کمک اهالی به خاک می‌سپارد و دوباره راهی تهران می‌شود، می‌داند که همسرش و شهین نور چشمانش چشم انتظار هستند، پاهایش نایی برای رفتن ندارند دستانش به دلیل تماس با بدن شیمیایی شده دوقلو‌ها تاول زده است و می‌سوزد، سوزشی که خودش هم نمی‌داند از تاول است یا از داغ به خاک سپردن فرزند، اما با این دل چه کند که دمی آرام نمی‌گیرد...
 
به تهران که می‌رسد یک راست به بیمارستان می‌رود و سراغ همسر و دخترش را می‌گیرد. اما دخترکش هم به برادرانش پیوسته است، به چشمان سوگوار همسرش که توان حرف زدن ندارد نگاه می‌کند و می‌گریند، اما چه سود؟ باید دختر را هم کنار برادرانش به خاک بسپارد، با همسرش خداحافظی می‌کند دخترک را به خاک روستا و به دو برادرش می‌سپارد و دو روز بعد به تخت خالی همسرش در بیمارستان بقیه الله تهران خیره می‌ماند، زن جوان رفته است تا فرزندانش را در آغوش بکشد. پیکر همسرش را ساعتی بعد از حرکت او به سوی سردشت برای تدفین دخترش، به سردشت فرستاده‌اند، و درهمان جا تشییع کرده‌اند ، او حتی نمی‌تواند برای آخرین بار صورت همدم سال‌هایش را ببیند.
 
سردشت، شهر بی دفاع/ نیم‌روزی که بوی لیموی سوخته می‌داد/ بررسی وضعیت سردشت ۳۲ سال پس از بمباران شیمیایی
 
مام قادر قد خم کرد، تمام شد، هر بار که رفت جسدی را به آغوش خاک سپرد و برگشت دیگری هم پر کشیده بود مگر آدم چقدر طاقت دارد؟ بعد از آن‌ها چه کند... دمی که آرام گرفت ژیان؛ دختری را به خاطر آورد که تا کنون ندیده بود او در تبریز چشم به راه است و نباید تنها بماند دوباره قد کشید، به تبریز رفت تا سر کودکش را روی شانه‌های مردانه‌اش بگذارد، اما آنها که اجازه دیدن کودک را به او نداده بودند بد قولی کرده‌اند خبری از نوزادش نیست به او گفتند نوزاد را به شیرخوارگاه تحویل داده‌اند، چون کسی سراغش نیامده بود، در شیرخوارگاه هر نوزادی را به او نشان دادند دلش غنج زد و هیچ نگفت تا به حال کودکش را ندیده بود توانایی شناسایی نداشت نمی‌دانست کدام را ببرد که بچه‌اش باشد، دروغ نگفت هیچ کدام را به خانه نبرد و آنچه بود آرزوی دیدنش بود که در بهمن ۹۵ با خود به خانه ابدیش برد...
 
مام قادر یکی دیگر از افرادی است که خان و مان خود را در بمباران شیمیایی سردشت به بدترین و غم‌انگیزترین شکل ممکن از دست داد و تا لحظه مرگ در آرزوی دیدار دخترکی ماند که شاید او هم امروز از تبعات بمباران شیمیایی در رنج باشد تنها و چشم انتظار، اما هیچ کس به وستا قادر برای یافتن دخترکش کمک نکرد حتی در سال‌های آرام بعد از جنگ هیچ کس سراغ او را نگرفت با این حال او به عنوان یکی از شاهدان عینی بمباران شیمیایی سردشت به همراه خانم لیلا معروفزاده در دادگاه لاهه حاضر شد تا اینهمه نامردمی را به گوش جهانیان برساند.
 
هیچ کس حال مریم را نمی‌پرسد
 
قصه غصه این شهر همین‌جا تمام نمی‌شود، مریم جنگ دوست پیرزن ۸۰ ساله اهل سردشت نیز در آن سال ۱۳ نفر از اعضای خانواده خود را از دست داد، فرزندانش را به تنهایی بزرگ کرد فرزندانی که خود مصدوم شیمیایی بودند و از سلامت بی‌بهره، همسرش شهید شد، سلامت جسمش از بین رفت، بدنش هر روز و هر لحظه می‌سوزد و می‌خارد، نفس‌کشیدنش زجری است مضاعف، اما هیچ حمایتی از او نمی‌شود، حقوقش را به دلیل سفری که به ترکیه داشته قطع کرده‌اند و او در خانه‌ای اجاره‌ای در حالیکه از کار افتاده شده و مستمری ناچیز کمیته امداد هم کفاف دوا و درمانش را نمی‌دهد، زندگیش را سر می‌کند، سرفه‌های خشک او با این جمله تکراار می‌شود«هیچ کس حالم را نمی‌پرسد»
 
مام صالح کریمیان هم یکی دیگر از مصدومان شمیایی سردشت بود، او مرده‌شور شهر بود، فردی مهربان و خیر که با وجود شرایط نامناسب و ناامن شهر حاضر نشد از شهر خارج شود، او احساس کرد در آن وانفسای پریشان حالی و مرگ و درد باید همچنان به وظیفه‌اش عمل کند در شهر ماند و اجسادی را که به شهر می‌آوردند، می‌شست و دفن می‌کرد.
 
او در اثر ماندن در شهری که هوایش همچنان آلوده به عامل شیمیایی بود و تماس مداوم با اجسادی که خود آغشته به گاز خردل بودند بیمار شد، مام صالح از قربانیان شیمیایی بود، اما بنیاد شهید به او درصد جانبازی نداد و در نهایت سال‌ها بعد در اثر همین آلودگی از دنیا رفت.
 
سردشت، شهر فراموش شده مصدومان شیمیایی 
 
به گزارش رویداد۲۴ با گذشت ۳۲ سال از بمباران شیمیایی سردشت این شهر همچنان در مظلومیت به سر می‌برد، نسل‌های بعد که حتی در آن زمان به دنیا نیز نیامده بودند از تبعات این بمباران رنج می‌برند، بمبارانی که تبعات جسمی و روحی آن به گفته برخی متخصصان نسل به نسل ادامه می‌یابد، مردمی که به تدریج و در طول زمان به انواع بیماری‌ها دچار شده و به مرور زمان جان خود را از دست می‌دهند در حالیکه تا پیش از مرگ درد و سوزش و خارش بدن، تنگی نفس و عصبانیت و بیماری‌های اعصاب مهمان هرروزشان است. اما ما برای این مردم چه کردیم؟
 
عثمان محمودی پور رئیس شورای شهر سردشت که خود از مصدومان شیمیایی جنگ بوده و درمیان صحبت‌هایش مدام سرفه می‌کند به رویداد۲۴ می‌گوید: بعد از بمباران شیمیایی بیماری‌های چشم، بیماری‌های ریوی و پوستی گریبانگیر مردم شهر شد به علاوه از آنجا که عامل شیمیایی استفاده شده در آن بمب‌ها گاز خردل بوده مردم از بیماری‌های اعصاب و روان هم رنج می‌برند.
 
او با بیان اینکه در سردشت متخصص اعصاب، چشم، پوست و ریه وجود ندارد، می‌افزاید: سردشت بیمارستان ندارد، مردم برای استفاده از خدمات درمانی باید ۸ کیلومتر راه طی کنند تا به بیمارستانی برسند که با داشتن ۶۴ تختخواب ۴ شهر ربط، نلاس، میرآباد و سردشت را پوشش می‌دهد، که در این بیمارستان هم متخصص چشم، ریه و پوست حضور ندارند، البته با اجرای طرح تحول سلامت کلینیک تخصصی با مساحت ۲۰۰ تا ۳۰۰ متر در شهر احداث شد که یک متخصص مغز و اعصاب چندماهی است در آن مشغول فعالیت شده است.
 
محمودی پور ادامه می‌دهد: تامین دارو برای مردم شهر مشکل است آن‌ها که به عنوان جانباز بالای ۲۵ درصد توسط بنیاد شهید مورد شناسایی قرار گرفته‌اند داروهای‌شان توسط این بنیاد تامین می‌شود، اما برای سایر قربانیان تسهیلاتی وجود ندارد.
 
محمودی پور با بیان اینکه در شهری با تعداد زیاد بیمار ریوی، بسیاری از معابر شهر فاقد آسفالت است، می‌گوید: مساحت سردشت ۳۶۰ هکتار است که ۱۳۰ هکتار آن سکونتگاه غیررسمی است و تعدادی از مصدومان شیمیایی دراین مناطق زندگی می‌کنند مناطقی که فاقد هرنوع فضای آموزشی فضای سبز و فضای ورزشی است، باقی شهر هم بافت فرسوده است که به دلیل عدم بضاعت مالی ساکنین شهر توان ترمیم این بافت را نداشتند و در این همین شرایط زندگی می‌کنند.
 
 
رئیس شورای شهر سردشت با بیان اینکه این شهر فراموش شده است و مردم در بیکاری مطلق به سر می‌برند، خاطرنشان می‌کند: در سردشت به جز کارمندان ادارات کسی شغل وندارد حتی مغازه‌داران هم کسب و کارشان به شدت کساد است و هیچگونه برنامه‌ریزی نیز برای ایجاد اشتغال پایدار وجود ندارد و مسئولانی که در مناسب‌ها به شهر می‌آیند هم به هیچیک از وعده‌هایشان عمل نکرده‌اند.
 
او با اشاره به بسته شدن معابر کولبری که از آن به عنوان تنها راه معاش بسیاری از شهروندان سردشتی یاد می‌کند، تصریح می‌کند: سفره بیش از ۹۰ مردم خالی است سراغ دارم افرادی که نمی‌توانند نان خشک برای خانواده تهیه کنند رسیدگی به امور درمانی که هیچ، حتی بسیاری از افراد نمی‌دانند که علت درد‌ها و بیماری‌های‌شان ممکن است همان عامل شیمیایی ۳۲ سال پیش باشد، زیرا توان مالی رسیدگی درمانی به خود و عزیزان‌شان را ندارند.
 
 
عدم رسیدگی به جانبازان شمیایی سردشت برای کاستن از بار مالی
 
عثمان مزین عضو انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی سردشت با اشاره به اینکه در حال حاضر و با پیگیری‌های انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی سردشت تا کنون ۱۵۰۰ نفر به عنوان جانباز مورد شناسایی بنیاد شهید قرار گرفته‌اند، به رویداد۲۴ می‌گوید: از این تعداد تنها ۴۰۰ نفر به عنوان جانباز بالای ۲۵ درصد شناخته شده‌اند که از بنیاد شهید حقوق ماهیانه دریافت کرده و از تسهیلاتی درمانی آن استفاده می‌کنند.
 
او ادامه می‌دهد: با تشکیل انجمن و پیگیری‌هایی که انجام شد کمیسیون‌های تعیین درصد در دهه ۸۰ در سردشت فعال شده و افرادی که مدارکی دال بر مصدومیت شیمیایی ارائه می‌دادند مورد معاینه قرار می‌گرفتند، البته براساس آماری که ما گرفتیم این کمیسیون‌ها بسیاری از افراد را در حدود یک دقیقه معاینه کردند درحالیکه چنین زمانی نمی‌توان مجروحیت شمیایی که مربوط به چند دهه قبل باشد را تشخیص داد.
 
این وکیل دادگستری خاطرنشان می‌کند: به نظر می‌رسد این کمیسیون‌ها به ۲ دلیل تشکیل می‌شوند؛ یکی اینکه به فرد بگویند مشکلی نداری و درخواست او را رد کنند دوم اینکه اگر فرد هم علائم شدیدی داشته باشد درصد پایینی به او بدهند تا حقوق و مقرری ماهانه به وی تعلق نگرفته و بار مالی برای بنیاد شهید به دنبال نداشته باشد.
 
وی با اشاره به اینکه هدف از تشکیل بیناد شهید و هلال احمر حمایت از افراد جنگ‌زده است، می‌افزاید: این حمایت صرفا ناظر به زمان بمباران و قربانی شدن افراد نیست بلکه بعد از جنگ را هم شامل می‌شود، زیرا گازی که در آن بمب به کار رفته بر اساس حقوق بین‌الملل باعث رنج مضاعف این قربانیان شده و لذا حمایت در این شرایط ناظر به وضعیت فرد است و تا زمانیکه مداوا شده یا جان خود را ازدست بدهد باید ادامه یابد.
 
عضو انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی سردشت با بیان اینکه تا سال ۸۹ در خصوص حمایت از این قربانیان با خلاء قانونی مواجه بودیم، عنوان می‌کند: در این سال یبا پیگیری‌ها انجمن طرحی را به تعدادی از نمایندگان ارائه کردیم که مورد حمایت ۴۰ نفر از آن‌ها قرار گرفت در این طرح موارد زیادی را برای حمایت از مصدومان شیمیایی در نظر گرفته بودیم که در کمیسیون‌های اجتماعی، بهداشت و درمان و شورا‌ها و امور داخلی مجلس مورد بررسی قرار گرفت و تغییراتی در آن ایجاد شد و در نهایت به عنوان قانون الزام دولت به شناسایی و حمایت از مصدومان شیمیایی به تصویب رسید.
 
وی تاکید می‌کند: اگرچه آنچه به تصویب رسید حداقل خواسته‌های ما بود، اما همین قانون نیم بند هم توسط دولت اجرا نمی‌شود. براساس این قانون دولت مکلف شده است در مناطقی که مورد حمله شیمیایی قرار گرفته است کمیسیون‌های تعیین درصد تشکیل داده و همه این افراد را مورد شناسایی قرار دهد، این به معنا که دولت جستجو کرده و قربانیان شیمیمایی را پیدا کند و مورد حمایت قانونی قرار دهد.
 
مزین با اشاره به اینکه در شرایط فعلی حتی افرادی که خود به این کمیسیون‌ها مراجعه می‌کنند به عنوان جانباز مورد تایید قرار نمی‌گیرند، می‌گوید: پس این ۸ هزار نفر مصدومی که درآمار‌ها آمده کجا هستند، وقتی به مراجعه کنندگان می‌گویند شما سالمید پس باید خودشان جستجو کرده و این افراد را پیدا و حمایت کنند.
 
این حقوقدان با یادآوری اینکه این قانون در زمان ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد که داعیه حمایت از جنگ‌زدگان را داشت تصویب شد، اما او از ابلاغ قانون خودداری کرد، اضافه می‌کند: در نهایت رئیس مجلس با انتشار این قانون در روزنامه رسمی آن را لازم‌الاجرا کرد،، اما بنیاد شهید هیچ رغبتی برای اجرای قانون ندارد، زیرا بار مالی داشته و باعث ایجاد مسئولیت برای این نهاد می‌شود.
 
وی خاطرنشان می‌کند: در این قانون پیش‌بینی شده است که هر ۹ ماه یکبار باید گزارش فعالیت کمیسیون‌های تعیین درصد به مجلس داده شود، اما نه کمیسیون امور اجتماعی مجلس پیگیر این مساله است ونه بنیاد گزارشی ارائه می‌دهد.
 
این وکیل دادگستری با تاکید براینکه برای تعیین جانبازی باید ارگانی بی‌طرف تصمیم‌گیری کند و نه بنیاد شهید که وظیفه ارائه خدمت دارد، می‌گوید: ما امر خطیر اثبات حق را به ارگانی واگذار کردیم که مجری قانون است و باید در صورت شناسایی مسئولیت حمایت را برعهده بگیرد.
 
او با بیان اینکه بنیاد شهید در مواردی به دلایل عجیب مانند سفر یا مهاجرت به خارج از کشور حقوق جانبازانی را که مورد شناسایی قرار داده قطع کرده است، تصریح می‌کند: بنیاد شهید به هیچ عنوان حق ندارد حقوق جانباز شیمیایی را قطع کند، زیرا برای فرد حقوق مکتسبه‌ای ایجاد شده است به این دلیل که قربانی جنگی است که دولت متبوع وی یک طرف آن بوده است، بنابراین این اقدام بنیاد شهید امری غیرقانونی است.
به گزارش رویداد۲۴ گویی جنگ برای مردم سردشت پایان نمی‌یابد، مردمی که ۳۲ سال پیش قربانی سلاحی شدند که کاربرد آن در یک شهر و برای غیرنظامیان در جهان بی‌سابقه بود، جماعتی که خاطره آن یک‌شنبه شوم بر ذهن و جسم‌شان حک شده است، آنها از یک سو قربانی دژخیمی دیوانه شدند که از بوی خون جان می‌گرفت و از سوی دیگر در ادامه زندگی طاقت‌فرسای‌شان به جای محبت و حمایت مورد بی‌مهری ارگانی قرار گرفتند که بنا بود تسلای خاطرشان باشد و در مسیر زندگی سخت‌شان یاری‌شان کند، بهای زندگی‌های از دست رفته‌شان این مردم را در ترازویی گذاشتند که کفه بی‌عدالتی آن سنگینی می‌کرد. شاید داغ بر سینه لاله همین داغی باشد که تا ابد بر سینه سردشت شهر لاله‌های واژگون باقی می‌ماند.
 
مردم سردشت بی‌دفاع ترین شهر جهان در حالی همچنان از آثار بمباران شیمیایی در رنج و غذابند کهبنیاد شهید حساب و کتاب مالیش را روی میز پهن کرد و تنها راهکار رفع مشکلات مالی‌اش را خط زدن نام مصدومان شیمیایی سردشت از فهرست نیازمندان به حمایت دانست. این مردم از بیماری و محرومیت و بی‌توجهی زجر می‌کشند و فریادرسی هم ندارند!
 
شاید بعد از ۳۲ سال از آن واقعه شوم و تعداد بالای بیماران به جا مانده از آن وقت آن رسیده باشد که بنیاد شهید به جای سعی برای کاستن از بار مالی خود آمار واقعی این افراد را طبق ضوابط قانونی مشخص کرده و بودجه و اعتبارات مورد نیاز خود را از دولت طلب کند تا مبادا که روزگاری مدیون مردمی باشد که  به حق دست حمایت ‌طلبی به سوی  این نهاد بلند کردند و به راحتی پس زده شدند.
منبع: رویداد24